خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۳۹

۱

آن کز می خواجگی است سرمست

بر وی نزنند عاقلان دست

۲

بی‌آنکه کسی فکند او را

از پایهٔ خود فروفتد پست

۳

مرغی که تواش همای خوانی

جغدی است کز آشیان ما جست

۴

از پنجرهٔ صلاح برخاست

بر کنگرهٔ فساد بنشست

۵

قلب سخن شکسته‌نامان

بر ما نتوان بدین بپیوست

۶

گیرم که دلی درستمان نیست

باری نامی درستمان هست

۷

تو طعنه زنی و ما همه کوه

تو سنگ زنی و ما همه طست

۸

خاقانی را اگر سفیهی

هنگام جدل سخن فروبست

۹

این هم ز عجایب خواص است

کالماس به زخم سرب بشکست

تصاویر و صوت

نظرات