خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۴۱

۱

ای قول دل به رفیع‌الدرجات

وز برائت به جهان داده برات

۲

پنجم چار صفی از ملکان

هشتم هفت تنی از طبقات

۳

رای رخشان تو بر چشمهٔ خضر

رفته بی‌زحمت راه ظلمات

۴

خصم تو کور و تو آیینهٔ شرع

کور آیینه شناسد؟ هیهات

۵

حاسد ار در تو گشاده است زبان

هم کنونش رسد آفات وفات

۶

یک دو آواز برآید ز چراغ

گه مردن که بود در سکرات

۷

که بناگه ز وطن کردی نقل

بیش یابی ز زمانه حسنات

۸

آن نبینی که یکی ده گردد

چون ز آحاد رسد در عشرات

۹

و آنکه جای تو گرفت است آنجا

هیچ کس دانمش از روی صفات

۱۰

که الف چون بشد از منزل یک

صفر بر جای الف کرد ثبات

۱۱

ز تو تا غیر تو فرق است ارچه

نسب از آدم دارند به ذات

۱۲

گرچه هر دو ز جلبت سنگند

فرق باشد ز منی تا به منات

۱۳

دایم از باغ بقای تو رساد

به همه خلق نسیم برکات

۱۴

خرقه‌داران تو مقبول چو لا

بدسگالان تو معزول چو لات

۱۵

گررسد جنبش کلک تو به من

هیچ نقصت نرسد زین حرکات

۱۶

که دل خستهٔ خاقانی را

از تحیات توبخشند حیات

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۲۳

نظرات

user_image
محبوبه ذوالقدر
۱۳۹۴/۱۲/۰۶ - ۱۱:۲۷:۰۴
با سلام به نظر من مصراع اول مطلع غزل اشتباه استو باید (ای قوی دل) باشد.
user_image
محبوبه ذوالقدر
۱۳۹۴/۱۲/۰۶ - ۱۱:۴۹:۱۶
با سلام مجدد مصراع دوم بیت هفتم (ز زمانه) درست است.(حرف "ز" افتاده است).