خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۴۲

۱

عیسی‌لب است یار و دم از من دریغ داشت

بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت

۲

آخر چه معنی آرم از آن آفتاب‌روی

کو بوی خود به صبح‌دم از من دریغ داشت

۳

بوس وداعی از لب او چون طلب کنم

کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت

۴

من چون کبوتران به وفا طوق‌دار او

او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت

۵

از جور یار پیرهن کاغذین کنم

کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت

۶

من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل

او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت

۷

خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب

گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۳۹۶
دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۴۲۶

نظرات

user_image
مصطفی حسینی
۱۴۰۱/۰۷/۲۰ - ۱۰:۳۸:۰۰
با درود فراواندر مصرع نخست بیت واپسین، «خود یاد نارد از دل خاقانی ای عجب» صحیح به نظر می رسد. در نسخه معتبر ضیاء الدین سجادی نیز اینگونه ضبط شده است. در ضمن از «خود یار نارد...» معنای مشخصی درک نمی شود.ارادتمندمصطفی حسینی