
خاقانی
غزل شمارهٔ ۴۳
۱
دست قبا در جهان نافهگشای آمده است
بر سر هر سنگ باد غالیهسای آمده است
۲
ابر مشعبد نهاد پیش طلسم بهار
هر سحر از هر شجر سِحرنمای آمده است
۳
لاله ز خون جگر در تپش آفتاب
سوخته دامن شده است لعلقبای آمده است
۴
بلبل خوش نغمهزن هست بهار سخن
بین که عروس چمن جلوهنمای آمده است
۵
فاخته در بزم باغ گوئی خاقانی است
در سر هر شاخسار شعرسرای آمده است
تصاویر و صوت

نظرات
ابوالفضل غلامی