
خاقانی
غزل شمارهٔ ۴۴
۱
ای باد صبح بین که کجا میفرستمت
نزدیک آفتاب وفا میفرستمت
۲
این سر به مهر نامه بدان مهربان رسان
کس را خبر مکن که کجا میفرستمت
۳
تو پرتو صفائی از آن بارگاه انس
هم سوی بارگاه صفا میفرستمت
۴
باد صبا دروغزن است و تو راستگوی
آنجا به رغم باد صبا میفرستمت
۵
زرّینقبا زره زن از ابر سحرگهی
کآنجا چو پیک بستهقبا میفرستمت
۶
دست هوا به رشتهٔ جانم گره زده است
نزد گرهگشای هوا میفرستمت
۷
جان یک نفس درنگ ندارد، گذشتنی است!
ورنه بدین شتاب چرا میفرستمت؟
۸
این دردها که بر دل خاقانی آمده است
یک یک نگر؛ که بهر دوا میفرستمت
تصاویر و صوت

نظرات
امید
ناصر
عماد
ناشناس
سعید
اشکان
دانیال
احد