
خاقانی
غزل شمارهٔ ۵۷
۱
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یکبار نپذرفت
۲
از دست غم هجر به زنهار وصالش
انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت
۳
گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود
گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت
۴
بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش
تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت
۵
گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش
بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت
۶
بر دشمن من زر به خروار برافشاند
وز دامن من در به انبار نپذرفت
۷
پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر
هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت
تصاویر و صوت

نظرات