خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۷۷

۱

به جائی رسید عشق که بر جای جان نشست

سلامت کرانه کرد، خود اندر میان نشست

۲

برآمد سپاه عشق به میدان دل گذشت

درآمد خیال دوست در ایوان جان نشست

۳

مرا باز تیغ صبر بفرسود و زنگ خورد

مگر رنگ بخت داشت بر او زنگ از آن نشست

۴

فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد

تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست

۵

مرا دی فریب داد که خاقانی آن ماست

به امید این حدیث چگونه توان نشست

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۴۹

نظرات