خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۷۸

۱

چرا ننهم؟ نهم دل بر خیالت

چرا ندهم؟ دهم جان در وصالت

۲

بپویم بو که در گنجم به کویت

بجویم بو که دریابم جمالت

۳

کمالت عاجزم کرد و عجب نیست

که تو هم عاجزی اندر کمالت

۴

شبم روشن شده است و من ز خوبی

ندانم بدر خوانم یا هلالت

۵

مرا پرسی که دل داری؟ چه گویم

که بس مشکل فتاده است این سؤالت

۶

خیالت دوش حالم دید گفتا

که دور از حال من زار است حالت

۷

ز خاقانی خیالی ماند و آن نیز

مماناد ار بماند بی‌خیالت

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی، کتابفروشی خیام 2537 - حسان العجم افضل الدین ابراهیم بن علی خاقانی شروانی - تصویر ۳۷۳

نظرات