خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۷۹

۱

هر که به سودای چون تو یار بپرداخت

همتش از بند روزگار بپرداخت

۲

در غم تو سخت مشکل است صبوری

خاصه که عالم ز غم‌گسار بپرداخت

۳

عشق تو در مرغزار عقل زد آتش

از تر و از خشک مرغزار بپرداخت

۴

لعل تو عشاق را به قیمت یک بوس

کیسه بجای یکی هزار بپرداخت

۵

هجر تو افتاد در خزانهٔ عمرم

اولش از نقد اختیار بپرداخت

۶

خاطر خاقانی از برای وصالت

گوشهٔ دل را به انتظار پرداخت

تصاویر و صوت

نظرات