
خاقانی
غزل شمارهٔ ۸۶
۱
با او دلم به مهر و محبت نشانه بود
سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود
۲
بودم معلم ملکوت اندر آسمان
از طاعتم هزار هزاران خزانه بود
۳
بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه
عرش مجید ذات مرا آشیانه بود
۴
هفت صد هزار سال به طاعت گذاشتم
امید من ز خلق برین جاودانه بود
۵
در راه من نهاد ملک دام حکم خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام، دانه بود
۶
آدم ز خاک بود و من از نور پاک او
گفتم منم یگانه و او خود یگانه بود
۷
گویند عالمان که نکردی تو سجدهای
نزدیک اهل معرفت این خود فسانه بود
۸
میخواست او نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود
۹
بر عرش بد نوشته که ملعون شود کسی
برد آن گمان به هرکس و برخود گمان نبود
۱۰
خاقانیا تو تکیه به طاعات خود مکن
کاین پند بهر دانش اهل زمانه بود
تصاویر و صوت

نظرات
پارسا
بهزاد