خاقانی

خاقانی

غزل شمارهٔ ۹۲

۱

صد یک حسن تو نوبهار ندارد

طاقت جور تو روزگار ندارد

۲

عشق تو گر برقرار کار بماند

کار جهان تا ابد قرار ندارد

۳

تیغ جفا در نیام کن که زمانه

مرد نبرد چو تو سوار ندارد

۴

بر تو مرا اختیار نیست که شرط است

کانکه تو را دارد اختیار ندارد

۵

از تو نشاید گریخت خاصه در این دور

مردم آزاده زینهار ندارد

۶

آنکه غم عشق توست ناگزرانش

عذر چه آرد که غم‌گسار ندارد

۷

خوی تو دانم حدیث بوسه نگویم

مار گزیده قوام مار ندارد

۸

ای دل خاقانی از سلامت بس کن

عشق و سلامت بهم شمار ندارد

تصاویر و صوت

نظرات