
خاقانی
غزل شمارهٔ ۹۷
۱
عشق تو به گرد هر که برگردد
از زلف تو بیقرارتر گردد
۲
تاج آن دارد که پیش تخت تو
چون دائره جمله تن کمر گردد
۳
مرد آن باشد که پیش تیغ تو
چون آینه جمله رخ سپر گردد
۴
در عشق تو تر نیامدن شرط است
کایینه سیه شود چو تر گردد
۵
بر هر که رسید زخم هجرانت
گر سد سکندر است درگردد
۶
زر خواستهٔ جهودم ار دارم
چندان که به آفتاب درگردد
۷
زر داند ساخت کار من آری
کار همه کس به زر چو زر گردد
۸
امروز بساز کار ما گر نی
فردا همه کارها دگر گردد
۹
خاقانی را چه خیزد از وصلت
آن روز که روز عمر برگردد
تصاویر و صوت




نظرات