
خاقانی
غزل شمارهٔ ۹۸
۱
آن زمان کو زلف را سر میبرد
از صبا پیوند عنبر میبرد
۲
در غم زنجیر مشکینش فلک
هر زمان زنجیر دیگر میبرد
۳
در جمال روی او نظارگی
دست را حالی به خنجر میبرد
۴
پس عجب نی گر رگ ایمان ما
نیش آن مژگان کافر میبرد
۵
این عجبتر، کان لب نوشین به لطف
گردنان را سر به شکر میبرد
۶
گفت خاقانی نه مرد درد ماست
زین بهانه آبش از سر میبرد
تصاویر و صوت


نظرات