
خاقانی
شمارهٔ ۱۱۷
۱
دلت خاقانیا زخم فلک راست
که آن چوگان جز این گویی ندارد
۲
ز جیب مه قوارهات زیبد از سحر
که بابل چون تو جادویی ندارد
۳
ازین هر هفت کردهٔ هفت دختر
چو طبعت چرخ بانویی ندارد
۴
خرد بوسد سر کلکت که چون او
عرابی نطق هندویی ندارد
۵
به شروان گر کرم رنگی نمیداشت
به باب الباب هم بویی ندارد
۶
به دامن گرچه دریا دارد اما
گریبانش نم جویی ندارد
۷
چو کشتی شو عنان از پاردم ساز
ازین دریا که لولویی ندارد
۸
ندارد موکبی کایام در وی
ردیف هر سگ آهویی ندارد
۹
نگوئی کز چه معنی بشکنندت
که شمک آهو آهویی ندارد
نظرات