
خاقانی
شمارهٔ ۲۵۲ - در شکر ایادی و انعام رئیس شمس الدین والی ارجیش
۱
رفیقا شناسی که من ز اهل شروان
نه از بیم جان در شما میگریزم
۲
خطائی نکردم بهحمدالله آنجا
که اینجا ز بیم خطا میگریزم
۳
چه خوش گفت سالار موران که با جم
نکردم بدی زو چرا میگریزم
۴
ز بهر فراغت سفر میگزینم
پی نزهت اندر فضا میگریزم
۵
مرا زحمت صادر و وارد آنجا
عنا مینمود از عنا میگریزم
۶
قضا هم ز داغ فراق عزیزان
دلم سوخت هم زان قضا میگریزم
۷
دلی بودم از غم چو سیماب لرزان
چو سیماب از آن جابه جا میگریزم
۸
به تبریز هم پایبند عیالم
از آن پای بند بلا میگریزم
۹
ز تبریز چون سوی ارمن بیایم
هم از ظلمتی در ضیا میگریزم
تصاویر و صوت

نظرات