خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۲۷۲

۱

ز کام نهنگان برون آمدیم

ز غرقاب دریای خون آمدیم

۲

نه از بادیه بل ز طوفان نوح

به کشتی عصمت درون آمدیم

۳

سه ماه از تمنای جنات عدن

به دست زبانی زبون آمدیم

۴

سه ماهه سفر هست چل‌ساله رنج

که از تیه موسی برون آمدیم

۵

به سگ‌جانی ار چون سکندر به طبع

در آن راه ظلمات گون آمدیم

۶

چو خضر از سرچشمه خوردیم آب

هم الیاس را رهنمون آمدیم

۷

ز غوغای زنگی‌دلان عرب

گریزان ندانی که چون آمدیم

۸

از آن زاغ فعلان گه شبروی

ز صف کلنگان فزون آمدیم

۹

ز خون خوردن و حبس جستیم عور

تو گوئی ز مادر کنون آمدیم

۱۰

اگر سرنگون خوانده‌ای مان رواست

که از ما از رحم سرنگون آمدیم

تصاویر و صوت

نظرات