خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۲۹۹

۱

آبم ببرد بخت، بس ای خفته بخت بخ

نانم نداد چرخ، زهی سفله چرخ زه

۲

در خواب رفته بختم و بیدار مانده چشم

لا الطرف لی ینام ولاالجد ینتبه

۳

چون ماه چار هفته شد ستم به هفت حال

حالی چنان که لیس علی‌الخلق یشتبه

۴

دل چون قلم در آتش و تن کاغذ اندر آب

فالنار احرقته و الماء حل به

۵

ایام دمنه طبع و مرا طالع است اسد

من پای در گل از غم و حسرت چو شتربه

۶

از کیسهٔ کسان منم آزاد دل که آز

آزاد را چو کیسه گلو درکشد بزه

۷

خشنودم از خدای بدین نیتی که هست

از صد هزار گنج روان گنج فقر به

۸

چون جان صبر در تن همت نماند نیست

گو قالب نیاز ممان هرگز و مزه

۹

دولت به من نمی‌دهد از گوسفند چرخ

از بهر درد دنبه و بهر چراغ په

۱۰

الحق غریب عهدم و از قائلان فزون

هرچند کاهل عهد کهان را کنند مه

۱۱

بیمار جان رمیده برون آمدم ز ری

شاخ حیات سوخته و برگ راه نه

۱۲

شب تا به چاشت راه روم پس به گرمگاه

بر هر در دهی طلبم منزل نزه

۱۳

بیماری گران و به شب راندن سبک

روز آب چون به من نرسد زان خران ده

۱۴

از بیم تیغ خور سفرم هست بعد از آنک

روز افکند کلاه و زند شب قبا زره

۱۵

بر ره چو اسب سایه کند گویدم غلام

کاین سایه فرش توست فرود آی و سربنه

۱۶

از تب چو تار موی مرا رشتهٔ حیات

و آن موی همچو رشتهٔ تب‌بر به صد گره

۱۷

غایب شد از نتیجهٔ جانم میان راه

یک عیبه نظم و نثر که از صد خزینه به

۱۸

یارب چو فضل کردی و جان باز دادیم

رحمی بکن نتیجهٔ جان نیز باز ده

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۹۹۷

نظرات