خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۳۳۲ - در جواب مردی سروده که عنصری را بر او ترجیح داده است

۱

به تعریض گفتی که خاقانیا

چه خوش داشت نظم روان عنصری

۲

بلی شاعری بود صاحب‌قران

ز ممدوح صاحب‌قران عنصری

۳

ز معشوق نیکو و ممدوح نیک

غزل‌گو شد و مدح‌خوان عنصری

۴

جز ار طرز مدح و طراز غزل

نکردی ز طبع امتحان عنصری

۵

شناسند افاضل که چون من نبود

به مدح و غزل درفشان عنصری

۶

که این سحر کاری که من می‌کنم

نکردی به سحر بیان عنصری

۷

ز ده شیوه کان حیلت شاعری است

به یک شیوه شد داستان عنصری

۸

مرا شیوهٔ خاص و تازه است و داشت

همان شیوهٔ باستان عنصری

۹

نه تحقیق گفت و نه وعظ و نه زهد

که حرفی ندانست از آن عنصری

۱۰

به دور کرم بخششی نیک دید

ز محمود کشور ستان عنصری

۱۱

به ده بیت صد بدره و برده یافت

ز یک فتح هندوستان عنصری

۱۲

شنیدم که از نقره زد دیگدان

ز زر ساخت آلات خوان عنصری

۱۳

اگر زنده ماندی در این دور بخل

خسک ساختی دیگدان عنصری

۱۴

نخوردی ز خوان‌های این مردمان

پری‌وار جز استخوان عنصری

۱۵

به بوی دو نان پیش دونان شدی

زدی بوسه چون پر نان عنصری

۱۶

ز تیر فلک تیغ چستی نداشت

چو من در نیام دهان عنصری

۱۷

ز نی دور باش دو شاخی نداشت

چو من در سه شاخ بنان عنصری

۱۸

نبوده است چون من گه نظم و نثر

بزرگ آیت و خرده دان عنصری

۱۹

به نظم چو پروین و نثر چو نعش

نبود آفتاب جهان عنصری

۲۰

ادیب و دبیر و مفسر نبود

نه سحبان یعرب زبان عنصری

۲۱

چنانک این عروس از درم خرم است

به زر بود خرم روان عنصری

۲۲

دهم مال و پس شاد باشم کنون

ستد زر و شد شادمان عنصری

۲۳

به دانش بر از عرش گر رفته بود

به دولت بر از آسمان عنصری

۲۴

به دانش توان عنصری شد ولیک

به دولت شدن چون توان عنصری

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۷۷۳
دیوان خاقانی شروانی به اهتمام دکتر میر جلال‌الدین کزازی ـ ج ۲ (غزلها، قطعه ها، چارانه ها و سروده های عربی) - خاقانی شروانی - تصویر ۴۹۰

نظرات

user_image
deargoli deargoli@gmail.com
۱۳۹۱/۰۳/۳۰ - ۱۰:۴۳:۵۶
شنیدم که از نقره زد دیگدانز زر ساخت آلات خوان عنصریفرق مدح گویی با حقیقت گویی در همین است!
user_image
قادر نسودی از تبریز
۱۳۹۸/۰۶/۰۳ - ۱۲:۴۰:۵۶
البته خاقانی خودش هم مدح گفته :مثل این قصیده : از سر زلف تو بوئی سر به مهر آمد به ماجان به استقبال شد کای مهد جان‌ها تا کجااین چه موکب بود یارب کاندر آمد شادمانبارگیرش صبح دم بود و جنیبت کش صبادر میان جان فروشد بر در دل حلقه زداز بن هر موی فریادی برآمد کاندرآما در آب و آتش از فکرت که گوئی آن نسیمباد زلفت بود با خاک جناب پادشااین قصیدهٔ را ارتجالا در مدح شروان شاه منوچهر و صفت شکارگاه او و بنای بند باقلانی سروده است !!
user_image
علی رئیسی
۱۴۰۱/۰۹/۲۷ - ۰۶:۵۲:۱۱
بیت 21 این عروس اشتباه بلکه ابن عرس بوده به معنای راسو که به طلا بسیار علاقه دارد(بنا به نظر استاد شفیعی کدکنی)