
خاقانی
شمارهٔ ۳۴۵
۱
اهل بایستی که جان افشاندمی
دامن از اهل جهان افشاندمی
۲
گر مرا یک اهل ماندی بر زمین
آستین بر آسمان افشاندمی
۳
شاهدان را گر وفائی دیدمی
زر و سر در پایشان افشاندمی
۴
گر وفا از رخ برافکندی نقاب
بس نثارا کان زمان افشاندمی
۵
گر مرا دشمن ز من دادی خلاص
بر سر دشمن روان افشاندمی
۶
بر سرم شمشیر اگر خون گریدی
در سرشک خنده جان افشاندمی
۷
گر مقام نیست هستان دانمی
هستی خود در میان افشاندمی
۸
جرعهٔ جان از زکات هر صبوح
بر سر سبوح خوان افشاندمی
۹
لعل تاج خسروان بربودمی
بر سفال خمستان افشاندمی
۱۰
دل ندارم ورنه بر صید آمدی
هر خدنگی کز کمان افشاندمی
۱۱
گرنه خاقانی مرا بند آمدی
دست بر خاقان و خان افشاندمی
تصاویر و صوت


نظرات