
خاقانی
شمارهٔ ۳۶۱
۱
نیست سالم دو ده ولی به سخن
نه فلک یک جوان ندیده چو من
۲
لیکن ار فضل هست، دولت نیست
فضل بیدولت اسم بیمعنی است
۳
گرچه طعنم زنند مشتی دون
چه توان کرد؟ الجنون فنون
۴
کین نجویم گر آن دراز شود
طعنهشان خود به عکس باز شود
۵
کان صفت کوه را تواند بود
کز صدا باز گوید آنچه شنود
۶
آن صدا را تو زو چه پنداری
جز گران جانی و سبکساری
تصاویر و صوت



نظرات