خاقانی

خاقانی

شمارهٔ ۴۹

۱

قبلهٔ ابدال قلهٔ سبلان دان

کو ز شرف کعبه‌وار قطب کمال است

۲

کعبه بود سبزپوش او ز چه پوشد

جامهٔ احرامیان که کعبهٔ حال است

۳

در خبری خوانده‌ام فضیلت آن را

خاست مرا آرزوش قرب سه سال است

۴

رفتم تا بر سرش نثار کنم جان

کوست عروسی که امهات جبال است

۵

چادر بر سر کشید تا بن دامن

یعنی بکرم من این چه لاف محال است

۶

مقعد چندین هزار ساله عجوزی

بکر کجا ماند این چه نادره حال است

۷

موسی و خضر آمده به صومعهٔ او

صومعه دارد مگر فقیر مثال است

۸

هست همانا بزرگ بینی آن زال

چادر از آن عیب پوش بینی زال است

۹

گفتم چادر ز روی باز نگیری

بکر نه‌ای شرم داشتن چه خصال است

۱۰

از پس بکران غیب چادر غیرت

بفکن خاقانیا که بر تو حلال است

تصاویر و صوت

دیوان خاقانی شروانی (مطابق نسخه خطی ۷۶۳ هجری) - حسن العجم افضل الدین بدیل بن علی شروانی - تصویر ۶۸۷
دیوان خاقانی شروانی به اهتمام ضیاء الدین سجادی - افضل الدین بدیل بن علی نجار - تصویر ۹۲۱

نظرات

user_image
علی کریمی
۱۳۹۲/۰۲/۱۴ - ۰۳:۱۲:۱۷
جایگاه چادر بر سر کشید تا بن دامنیعنی بکرم من این چه لاف محال استبعد از بیت گفتم چادر ز روی باز نگیریبکر نه‌ای شرم داشتن چه خصال استاستگفتم چادر ز روی باز نگیریبکر نه‌ای شرم داشتن چه خصال استچادر بر سر کشید تا بن دامنیعنی بکرم من این چه لاف محال استاز پس بکران غیب چادر غیرتبفکن خاقانیا که بر تو حلال استسند از علامه دهخداپیوند به وبگاه بیرونی