
خاقانی
رباعی شمارهٔ ۶۸
۱
نور رخ تو طلسم خورشید شکست
خورشید ز شرم سایه از خلق گسست
۲
رخ زرد و خجل گشت و به مغرب پیوست
پیرایه سیه کرد و به ماتم بنشست
نظرات