
خواجوی کرمانی
بخش ۹۲ - نیزه زدن سام نریمان بر کشتی بار دیگر
۱
فرو ریختند آن زمان سر به سر
چو باران برو تیغ و تیز و تبر
۲
یکی گرز زد آن زمان بر سرش
یکی تیغ انداخت بر پیکرش
۳
نکرد هیچ باکی جهانپهلوان
به یک روز برداشت او را روان
۴
همان دم به دریا فرو ریختند
یکی شور و غوغا برانگیختند
۵
ز دیوان هزاری فرو رفت باز
نیامد یکی زان همه بر فراز
۶
دگر سر برآورد آن نامدار
همان دم به تیرش زدی بر کنار
۷
ز بس خون دیوان که در آب شد
همه روی آن بحر خوناب شد
۸
یکی شد گرفتار بند و کمند
یکی شد به آب اندرون مستمند
۹
بدین سان یکی جنگ آمد پدید
فغانش همی تا به کیوان رسید
۱۰
شدند عاجز از جنگ شیران نر
بماندند حیران و آسیمه سر
۱۱
که آیا چه سازیم تدبیر کار
برآشفت چون بخت از روزگار
نظرات