خالد نقشبندی

خالد نقشبندی

غزل شماره ۱۵

۱

هرگز ترحمی به من مبتلات نیست

معلوم شد مرا که تو خوف خدات نیست

۲

ما در قمار عشق تو جان باختیم لیک

با آن دو رخ تو شاهی و پروای مات نیست

۳

بهر بلای جان سخنی جستم از لبت

خرسند کن بلات مرا گر بلات نیست

۴

گفتم مگر حیات بود لعل جانفزات

گفتا کلام بیهده کم گو حیات نیست

۵

گر بینم از وفات به بالین پس از وفات

مقصودم از خدای به غیر از وفات نیست

۶

خالد ز کلکت این غزل دلگشا که ریخت

جز در خور بلاغت پیر هرات نیست

تصاویر و صوت

نظرات