
خالد نقشبندی
غزل شماره ۱۸
۱
این چه نام است کزو سکه دین یافت رواج
شد ازو مملکت کفر و ظلالت تاراج
۲
بندگانش همگی خرقه صد پاره به بر
پای بر تارک گردون و در آزرم ز تاج
۳
بر رخ قلزم امکان و وجوب ار نشدی
ذاتش آمیخته می گشت بهم عذب و اجاج
۴
شد نبی و ولی از جرعه جامش مدهوش
ابن عمران ارنی گفت و انا الحق حلاج
۵
لی مع الله ورا خاصه بلند اورنگی است
نردبان گشت مر آن تخت شرف را معراج
۶
بازم ار دست به دامن رسدت پیش از مرگ
ندهم از کف شود ار چرخ به بازی لجاج
۷
ای خوش آن وقت که بینم رخ بزم آرایت
چون مه چارده بار دگر اندر شب داج
۸
چند نالم به غم از تو به صد مرحله دور
و اری العیش لمثواک لهن الاحلاج
۹
خالد از وصف تو نام آورئی می خواهد
ورنه آیینه خور نیست به صیقل محتاج
نظرات