
خالد نقشبندی
غزل شماره ۴۹
۱
چون کنی از لعل لب میل شکر ریختن
هر طرف ارزان شود جان به لب آویختن
۲
خنده زنان هر زمان می نگری بر فلک
عقد ثریا شود مایل بگسیختن
۳
مه همه تن رو شده چون نگرد بر رخت
نیست ورا چاره ای غیر زبگریختن
۴
از مژه ات ای صنم گشته مشبک تنم
نادره پرویز نیست بهر شکر بیختن
۵
دیده مستت فکند شور به دور قمر
بر سر کویت ز بس خون جگر ریختن
۶
پاسخ تلخت به لب وه که چه شیرین بود
لذت شکر گرفت زهر ز آمیختن
۷
شکوه مکن خالد از نرگس فتان او
عادت مستان بود فتنه برانگیختن
نظرات