
خالد نقشبندی
غزل شماره ۵۱
۱
خسروی دارم که کرده درگه مهمیز او
لشگر جانها لگد کوب سم شبدیز او
۲
چون نهد بر هم لب نازک، توان دیدن چو در
عقد دندانها عیان از لعل قند آمیز او
۳
گر کشد بر برگ گل مانی ز مشک تر رقم
کی کشد تصویر روی و خط عنبر بیز او
۴
در پس آئینه بتوان دید رویش را ز بس
رخنه ها افتد در او از غمزه خونریز او
۵
آنچه خار قاقمش با برگ نسرین می کند
دل نخواهد دید هرگز از خدنگ تیز او
۶
گر زدی خالد به شیرین عکس روی خسروم
تنگ شکر میشدی بی شک دل پرویز او
نظرات