
خالد نقشبندی
غزل شماره ۵۳
۱
ای گشته چو مجنونم در عشق تو افسانه
از بهر خدا رحمی با این دل دیوانه
۲
پروانه صفت مائیم بر گرد رخت دایر
وز سوز و گداز ما هیچت غم و پروا نه
۳
آخر نگهی میکن بر حال من بیدل
چون گشت ز سودایت جان از همه بیگانه
۴
تا دانه خالت را در رشته جان دیدم
ما را نبود کاری با سبحه صد دانه
۵
وز عشق تو زآنسانم، رسوای جهان جانم
خوانند به دستانم در مسجد و میخانه
۶
تسبیح ز کف دادم، زنار نبندم نیز
جز رشته گیسویت گر رندم و مردانه
۷
گر باده به کف آری خالد تو نه هشیاری
تا پیش نظر داری آن نرگس مستانه
نظرات