
خالد نقشبندی
غزل شماره ۷
۱
ای گل رویت بود مژگان به چشمم خارها
صد ماه کنعانی برم چون نقش بر دیوارها
۲
احوال آزار مرا پرسیده بودی از کرم
سهل است با هجر تو بر جان سختی آزارها
۳
لیک از وفور انتظار، شد چشم گریانم چهار
شاید کند آن غمگسار، غم خواری بیمارها
۴
نا آمدن را تیر بیم از طعن مردم وجه نیست
هستند صافیطینتان عاری ز عیب و عارها
۵
نبود تفاوت پیش من از نامدن تا آمدن
این بس که خالد در دلت باری گذشت از بارها
نظرات