
خالد نقشبندی
غزل شماره ۸
۱
الهی تا به کی مرغ دل اندر دام کاکلها
بود درمانده و پا بسته، ای حلال مشکلها
۲
اگر نه خامه مانی ز فیضت رشحهریز آمد
کجا یک قطره شبنم ریختی بر چهره گلها
۳
وگرنه بر گلستان پرتو حسنت زدی عکسی
که در وی میشنیدی بانگ واویلای بلبلها
۴
به تقدیر ار نبودی دست تقدیر جهانآرا
که را در خود بدی مشاطگی زلف سنبلها
۵
به یک جلوه ز روی ماه کنعنانی درافکندی
ز شهرستان مغرب تا به مصر آواز غلغلها
۶
جمالی را که نه آرایش از عکس رخت گیرد
چه سود از خط و خال و غازه و زیب و تجملها
۷
به داد خالد بیچاره درمانده رس یا رب
که دارد قلزم جودت بسی چون او به ساحلها
۸
به یک جنبش ز برق لامع نور قدیم جود
به لطفش وارهان از گردش دور تسلسلها
نظرات