
خالد نقشبندی
قطعه شماره ۱۸
۱
ای گشته من فگار بی تو
نومید ز زندگانی خویش
۲
زارم چو کشی به درد هجران
می ترس از نوجوانی خویش
۳
تا چند فراشم گذاری
یاد آر ز مهربانی خویش
۴
تا بی تو نزیستم، نکردم
اقرار به سخت جانی خویش
۵
خود گوی که با که گویم آخر؟
شرح الم نهانی خویش
۶
باز آی که بهر تو گذشتم
از مطلب دو جهانی خویش
۷
تا چرخ تو را ز من بریده است
شاد است به نکته دانی خویش
۸
یعقوب به کنج غم گرفتار
یوسف به جهان ستانی خویش
۹
جانا به سعادتی که داری
رحم آر به یار جانی خویش
۱۰
دریاب که بی تو گشت خالد
بیزار ز زندگانی خویش
نظرات