
خالد نقشبندی
قطعه شماره ۲
۱
ای داوری که خاک درت دیده را جلاست
صد جم بر آستان جلالت کمین گداست
۲
با وجود مدرکی و عموم عوایدت
حاتم بخیل و آصف نادان و خورسهاست
۳
از سایه تو تا به سرم پرتوی فتاد
دیوانه وش ز بال و پر رنجم از هماست
۴
چون مدحتت به دور تسلسل کشید دل
برگشت از آن و عازم تحریر مدعاست
۵
داعی امیدوار به انعام مردگی است
بیچاره ای که گر نبود کاف ازو رواست
۶
از قلزم مواهب شه نیم قطره نیست
نسبت به حال داعی چو طوفان ابتداست
۷
کس نیست در جهان بجز از شاه ملجام
عالم چو حالم ای شه عادل بدان گواست
۸
در پیش شاه نیست به اظهار احتیاج
چون شه جم است و قلب منیرش جهان نماست
۹
هم مس شکسته دارم و امید آنکه تو
زر سازیم به لطف که لطف تو کیمیاست
۱۰
فتح و ظفر قرین و جهانت به کام باد
تا هست جان مرا به بدن کارم این دعاست
۱۱
چتر سعادتت به سر و خصم زیر پای
تا سایبان چرخ فراز زمین به پاست
نظرات