
خالد نقشبندی
قطعه شماره ۹
۱
آرام رفت از دل و آرام جان ندید
جان بر لب آمد و رخ آن مهربان ندید
۲
بر گلشن خزان رسیده رویم ز اشک سرخ
بس جویبار خون شد و سرو و روان ندید
۳
شد دامنم چمن ز گل اشک ای دریغ
آن نونهال روضه باغ جنان ندید
۴
درد سری که دیده ام از یاد خط او
از شهپری دل دیوانگان ندید
۵
از بس که در ربودن دلها دلاور است
گوئی شکوه شوکت شاه جهان ندید
۶
شاهنشهی که هر که سر از امر او بتافت
در ششدر زمان ره امن و و امان ندید
۷
وآنکس به بندگیش چو جوزا میان ببست
آرامگاه خویش بجز آسمان ندید
۸
زینسان کریم و عادل و عالم یگانه ای
نشنید گوش چرخ و زمین و زمان ندید
۹
بس نسخه مصحح و جامع فتاده است
آن کس که آصف و جم و نوشیروان ندید
۱۰
منت خدای را که ز تایید لطف او
زخمی ز چشم فتنه آخر زمان ندید
۱۱
هر روز برتر است سلالیم رفعتش
هرگز تنزلی کس ازین نردبان ندید
۱۲
شرمنده ام ز چشم جهان بین خود چرا
بیتاست، مدتی است که آن آستان ندید
نظرات