خلیل‌الله خلیلی

خلیل‌الله خلیلی

رباعی شمارهٔ ۴۶

۱

این صبح همان و آن شب تار همان

ما شش در و این چهار دیوار همان

۲

استاد زمانه یک سبق داده به ما

تکرار همان و باز تکرار همان

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
Ejazulhaq Rahimi
۱۴۰۲/۱۰/۰۷ - ۰۶:۰۰:۳۱
سلام علیکملطفا این شعر خلیل الله خلیلی را که بر مرقد مطهر پیامبر اسلام سروده و خوانده شده است را، در گنجور اضافه کنید: ای نور خدا، صبح کرم، مطلع انواردر کشور ما خیمه فرو هشته شب تاریک روزن امید، در آن نیست پدیدارهم قافله گم گشته و هم قافله سالار هم یار جدا مانده در این شام و هم اغیار خورشید بیاید به بلورینه دواتشخضر آید و مملو کند از آب حیاتشطوبی قلم آرد به من از شاخ نباتشجبریل ورق عرضه کند از وجناتش تا من به حضور تو کنم درد خود اظهار ای مهد کرم ای که کریم ابن کریمیتو مخفرت کعبه و رکنی و حکیمیتو نازش این کاخ دلاویز قدیمیقندیل خدا بر زبر عرش عظیمی بگزار قدم بر سر ما نیز تو یکبار جز حضرت تو روی بدرگاه که آریمجان را به تمنی که از شوق سپاریمبگزار که این هدیه به پای تو گزاریمما ابر امیدیم به کوهسار که باریم از مشهد دل سرزده این ابر گهربار هنگام مصاف است ولی هم نفسی نیستفریاد که در معرکه فریادرسی نیستدزد آمده در خانه و بیم عسسی نیستجز برهنه پایان تو در جنگ کسی نیست بس کشته بخون خفته و کس نیست مددگار زین فاجعۀ شوم که برما به زمین رفتفریاد اسیران تو تا چرخ برین رفتآرامگۀ شیر خدا بلخ گزین رفتای صاحب دین گوش فرا دار که دین رفت در قلعه توحید نه در ماند نه دیوار غلتیده به خونیم چه عالی و چه دانیاز حال دل امت مظلوم تو دانیوامانده درین حادثه الفاظ و معانیجانها به فدای تو که تو جانِ جهانی هم جان جهانی تو و هم شاه جهاندار از ما به جهان ملت بیچاره تری نیستمظلومتر از ملت افغان دیگری نیستصد شهر بخون تر شده کسرا خبری نیستسوگند بنامت که چوما دربدری نیست نی دار به جا مانده در آنجا و نه دیار بر مسند اقبال کسانی که نشستندپیمان او و عهد خداوند شکستند میثاق به اهل ستم و کفر ببستندبا غیر ببستند و ز احباب گسستند از یار بریدند و ببستند به اغیار من حامل فریاد شهیدان و فایممن قاصد درد و الم رنج و عنایممن نالۀ زنجیر اسیران جفایمآواره و گم گشته ندانم به کجایم ای ابر کرم بر سر آواره دمی بارسروده استاد خلیل الله خلیلی بر مرقد پیامبر اسلام (ص)