خیام

خیام

رباعی شمارهٔ ۱۱۵

۱

جامی است که عقل آفرین می‌زندش

صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندش

۲

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف

می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش

تصاویر و صوت

نسخهٔ چاپی و مصور رباعیات خیام - تصحیح فروغی، تصاویر محمد تجویدی، خط جواد شریفی - امیرکبیر - ۱۳۵۴ » تصویر 58
مریم سادات موسوی -  تذهیب رؤیا شهرکی - جامی است که عقل آفرین میزندش
زهرا بهمنی :
نازنین بازیان :
علی قلندری :

نظرات

user_image
کامیار
۱۳۸۷/۰۹/۰۹ - ۰۷:۴۰:۱۴
در مصرع دوم ازبیت اول باید نوشت..صد بوسهی مهر بر جبین میزندشبا سپاس
پاسخ: با تشکر، نسخه‏ی تصحیحی «محمدعلی فروغی/قاسم غنی» همین است (...صد ز مهر ...)، به همین لحاظ تغییری اعمال نشد.
user_image
شهبازی
۱۳۸۸/۱۲/۰۳ - ۰۳:۳۷:۰۸
جامی است که عقل ، آفرین میزندش یا"""""""""""""""" عق آفرین( افریننده عقل ) میزندش ؟به نظر می رسد مورد دوم درست باشد
user_image
سعید م
۱۳۹۰/۰۱/۱۲ - ۰۸:۰۱:۱۰
از اونجایی که خیام انسان رو به جام و یا به کوزه تشبیه می کند و خدا رو به کوزه گراین شعر ایم معنی رو معنی رو می ده که خدا چنین انسانی رو می افرینه که همه ستایشش می کنند بعد بر زمین می زندشبه نظر شما اگه کوزه گر کوزه بسازدو باز بر زمین بزندش دیوانه نیست؟
user_image
عابد
۱۳۹۱/۰۷/۰۷ - ۰۲:۵۶:۳۲
خود خیام می گوید: وقت سحر است خیز ای طرفه پسر/پر بادهٔ لعل کن بلورین ساغرکاین یکدم عاریت در این کنج فنا/بسیار بجویی و نیابی دیگر*******در خواب بدم مرا خردمندی گفت/کاز خواب کسی را گل شادی نشکفتکاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟/می خور که به زیر خاک می‌باید خفت********بر شاخ امید اگر بری یافتمی/هم رشته خویش را سری یافتمیتا چند ز تنگنای زندان وجود/ای کاش سوی عدم دری یافتمی******دریاب که از روح جدا خواهی رفت/در پرده اسرار فنا خواهی رفتمی نوش ندانی از کجا آمده‌ای/خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت******یک قطره آب بود با دریا شد/یک ذره خاک با زمین یکتا شدآمد شدن تو اندرین عالم چیست/آمد مگسی پدید و ناپیدا شد***********پس خیام خودش اهل شب زنده داری و اهل دل و ذکر بوده، سر رشته وجود هستیش را می دانست ، می دانست انسان از جسم و روح است و پس از مرگ روح باقی می‌ماند و همچون قطره جدا شده از دریا، به خدا می پیوندیم.پس او می خواهد خوابیده ها را بیدار کند و تلنگری به مادیگران و ماتریالیستها بزند تا بیشتر فکر و اندیشه کنند ولی جوری بیان می کند که خواننده به راحتی مطلب را نگیرد بلکه باید همه شعر هایش را بخواند و بسیار تفکر نماید، همانطوری که خودش گفت: هر راز که اندر دل دانا باشد/باید که نهفته‌تر ز عنقا باشدکاندر صدف از نهفتگی گردد در/آن قطره که راز دل دریا باشداعتقاد به معاد و جاودانگی به انسان آرامش می بخشد، از فشارهائی که در طریق انجام مسئولیت ها بر او وارد می شود نه تنها رنج نمی برد که از آن استقبال می کند، همچون کوه در برابر حوادث می ایستد، در برابر بی عدالتی ها تسلیم نمی شود، و مطمئن است کوچک ترین عمل نیک و بد، پاداش و کیفر دارد، بعد از مرگ به جهانی وسیع تر که خالی از هر گونه ظلم و ستم است انتقال می یابد و از رحمت وسیع و الطاف پروردگار بزرگ بهره مند می شود.ناراحتی از مرگ یکی از علل پیدایش بدبینی فلسفی است . فلاسفه بدبین ، حیات و هستی را بی هدف و بیهوده و عاری از هر گونه حکمت تصور می‏کنند . این تصور ، آنان را دچار سرگشتگی و حیرت ساخته و احیانا فکر خودکشی را به آنها القاء کرده و می‏کند ، با خود می‏اندیشند اگر بنابر رفتن و مردن‏ است، نمی‏بایست می‏آمدیم ، حالا که بدون اختیار آمده‏ایم این اندازه لااقل از ما ساخته هست که نگذاریم این بیهودگی ادامه یابد ، پایان دادن به‏ بیهودگی خود عملی خردمندانه است (خودکشی)نگرانی از مرگ زاییده میل به خلود و جاودانگی است ، و از آنجا که در نظامات طبیعت هیچ میلی گزاف و بیهوده نیست ، می‏توان این میل را دلیلی‏ بر بقاء بشر پس از مرگ دانست . این که ما از فکر نیست شدن رنج می‏بریم‏ خود دلیل است بر اینکه ما نیست نمی‏شویم . اگر ما مانند گلها و گیاهان ، زندگی موقت و محدود می‏داشتیم ، آرزوی خلود به صورت یک میل اصیل در ما بوجود نمی‏آمد . وجود عطش دلیل وجود آب است . وجود هر میل و استعداد اصیل دیگر هم دلیل وجود کمالی است که استعداد و میل به سوی آن متوجه‏ است .مولوی: پیل باید تا چو خسبد اوستان /خواب بیند خطه هندوستان خر نبیند هیچ هندستان به خواب /خر زهندستان نکرده است اغتراب ذکر هندستان کند پیل از طلب /پس مصور گردد آن ذکرش به شب مرگ ، نسبی است اشکال مرگ از اینجا پیدا شده که آن را نیستی پنداشته‏اند و حال آنکه‏ مرگ برای انسان نیستی نیست ، تحول و تطور است ، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است ، به تعبیر دیگر ، مرگ نیستی است ولی نه نیستی‏ مطلق بلکه نیستی نسبی ، یعنی نیستی در یک نشئه و هستی در نشئه دیگر . دنیا ، رحم جانطفل در رحم مادر به وسیله جفت‏ و از راه ناف ، تغذیه می‏کند ، ولی وقتی پا به این جهان گذاشت ، آن راه‏ مسدود می‏گردد و از طریق دهان و لوله هاضمه ، تغذیه می‏کند . در رحم ، ششها ساخته می‏شود اما بکار نمی‏افتد و زمانی که طفل به خارج رحم منتقل شود ، ششها مورد استفاده او قرار می‏گیرد.شگفت آور است که جنین تا در رحم است کوچک ترین استفاده‏ای از مجرای‏ تنفس و ریه‏ها نمی‏کند ، و اگر فرضا در آن وقت این دستگاه لحظه‏ای بکار افتد ، منجر به مرگ او می‏گردد ،استعدادهای روانی انسان ، بساطت و تجرد ، تقسیم ناپذیری و ثبات نسبی من انسان ، آرزوهای بی پایان ، اندیشه‏های وسیع و نامتناهی او ، همه ، ساز و برگهایی است که متناسب با یک زندگی وسیع تر و طویل و عریض تر و بلکه جاودانی و ابدی است . آنچه انسان را غریب و نامتجانس با این جهان فانی و خاکی می‏کند همین هاست . آنچه سبب شده که انسان در این جهان حالت نِیی داشته باشد که او را از نیستان بریده‏اند ، از نفیرش مرد و زن بنالند و همواره جویای سینه‏ای شرحه شرحه‏ از فراق باشد تا شرح درد اشتیاق را بازگو نماید همین است . آنچه سبب شده انسان خود را بلند نظر پادشاه سدره نشین بداند و جهان را نسبت به خود کنج محنت آباد بخواند و یا خود را طایر گلشن قدس و جهان را دامگه حادثه ببیند همین است.دنیا ، مدرسه انسان دنیا برای بشر نسبت به آخرت مرحله تهیه و تکمیل و آمادگی است . دنیا نسبت به آخرت نظیر دوره مدرسه و دانشگاه است برای یک جوان ، دنیا حقیقتا مدرسه و دار التربیه است.یعنی دنیا که تلفیق و ترکیبی از موت و حیات است آزمایشگاه نیکوکاری بشر است.باید توجه داشت که «آزمایش» خدا برای نمایان ساختن استعدادها و قابلیّتها است. نمایان ساختن یک استعداد همان رشد دادن و تکامل دادن آن است. این آزمایش برای پرده برداشتن از رازهای موجود نیست، بلکه برای فعلیّت دادن به استعدادهای نهفته چون راز است. در اینجا پرده برداشتن، به ایجاد کردن است. آزمایش الهی، صفات انسانی را از نهانگاه قوّه و استعداد به صفحه فعلیّت و کمال بیرون می‌آورد. آزمایش خدا تعیین وزن نیست، افزایش دادن وزن است.اینکه برخی از افراد بشر حیات و زندگی را لغو می‌پندارند بدین جهت است که آرزوی جاوید ماندن دارند و این آرزو را غیر قابل تحقق می‌پندارند. اگر آرزو و میل به جاوید ماندن نبود، حیات و زندگی را لغو و بیهوده نمی‌دانستندانسان غیر مؤمن به حیات ابدی‏ میان ساختمان وجود خود از یک طرف و اندیشه و آرزوی خود از طرف دیگر ناهماهنگی می‏بیند ، با زبان سر می‏گوید : پایان هستی نیستی است و همه‏ راهها به فنا منتهی می‏شود پس حیات و زندگی لغو و بیهوده است ولی با زبان استعدادها که رساتر و جامع تر است می‏گوید : نیستی در کار نیست‏ ، راهی بی پایان در پیش است ، اگر زندگی من محدود بود با استعداد جاودان ماندن و آرزوی جاودان ماندن آفریده نمی‏شدم .
user_image
بهروز بیضایی
۱۳۹۱/۱۲/۱۳ - ۰۳:۴۳:۵۸
این کوزه گر دهر که چنین جام لطیفهربار که ساخت، بر زمین می زندشدارد هدفی ز سازش و شکستنشهربار که ز مهر، بر زمین می زندش
user_image
رامین راقب
۱۳۹۲/۰۵/۰۱ - ۱۲:۵۳:۱۱
جامیست که عقل آفرین می زندش (خیام در این مصرع به روشنی اشاره میکند به حدیث اول ما خلق الله العقل و همچنین آیه مبارکه فتبارک الله احسن الخالقین )صد بوسه زمهر بر جبین می‌زندش(و آنگاه که خداوندآدم را خلق کرد به فرشتگان فرمان داد تا به او سجده کنند وجبین برخاک بسایند و همه فرشتگان اطاعت کردند الا ابلیس سوره بقره آیه 34 )این کوزه گر دهر چنین جام ظریف (و خداوند که انسان را از آب و خاک آفریده است به این ظرافت )می سازد و باز بر زمین می زندش (و چه زیبا خیام این مفسر بزرگ قرآن آیه انا لله و انا الیه راجعون را برای درک اهل ظرافت به شعر در آکرده است )و چه کج خیالان که خیام را کافر ماتریالیست و ... می خوانند
user_image
علی عباسی
۱۳۹۲/۱۰/۲۸ - ۰۴:۰۴:۳۹
جامی است که عقل آفرین می زندشسد بوسه ز مهر بر جبین می زندش/پس کوزه گرش، چرا چنین جام لطیف//پرسم که چرا کوزه گر این جام لطیف/می سازد و باز، بر زمین می زندش؟
user_image
ستاره
۱۳۹۳/۰۴/۰۶ - ۰۱:۵۶:۵۸
و شاید اشاره به تولد و مرگ بیگ بنگ ها ...
user_image
juki
۱۳۹۳/۰۴/۰۶ - ۰۴:۲۴:۳۰
با سلام و عرض احترامبرای اون بزرگوارایی که مثل آقای راقب به معنا توجه دارند ، نه صرفاً ظاهر،که ابهامی نیست و به قول حضرت مولانا :دانه معنی بگیرد مرد عقل - ننگرد پیمانه را گر گشت نقل....ولی اون عزیزانی که ظاهر رو می بینن اگه مصرع آخر رو با حالت سوالی بخونن(که همینطور هم باید باشه)قضیه حله.می سازد و باز، بر زمین می زندش؟(نقل آقای علی سمراد عزیز)
user_image
فرزین نشاطی
۱۳۹۳/۱۰/۰۳ - ۱۱:۵۵:۱۰
ما به فرزندانمان ،به سنتهایمان ،به جامعه و به القاب و ارزشهای اجتماعی مان،به تقواهای کوچک خویش چنگ زده ایم و چسبیده ایم . زیرا که خواهان امنیت و ثبات هستیم . بهمین جهت از مرگ می ترسیم . ما از ازدست دادن چیزها می ترسیم . اما زندگی آنچیزی نیست که ما مایلیم باشد . چرا از طبیعت الهام نمی گیریم . برف ها ذوب می شود . پرندگان می میرند . درخت ها توسط طوفان از ریشه کنده می شوند . ولی ما می خواهیم هر آنچه بما رضایت می دهد دوام و ثبات داشته باشد . خیام می فرماید : جامی است که عقل آفرین میزندشصد بوسه ز مهر بر جبین میزندشاین کوزه‌گر دهر چنین جام لطیفمی‌سازد و باز بر زمین میزندشآیا ما می توانیم همانند کوزه گر دهر ، ساخته های ذهنی خود را بر زمین بزنیم ؟از قبول اینکه زندگی هر آنچیزی که در عمل است ، خودداری می کنیم .زندگی مانند رودخانه ایست متلاطم که همواره در حال حرکت است . اما ما با چسبیدن به عقاید امن و بدون ریسک سنت و فرهنگ و دانستگی ها و دارایی ها و تقوا و اعمال ثواب خود دیواری در اطراف خویش بنا کرده ایم و همواره در ترس زندگی می کنیم که مبادا اعمال ثواب را از دست بدهیم . آبرو و شخصیت اجتماعی را از دست بدهیم . مبادا مورد هجوم فرهنگهای دیگر قرار بگیریم . یک بار نشده است که کتب مقدس کهن را در دست بگیریم و مطالعه کنیم . فرهنگ خود را از همه بالاتر می دانیم و شک را شرک می پنداریم . همواره از خود و سنت هایمان رضایت کامل داریم . هر آنچه بما گفته شده بی بروبرگرد قبول می کنیم .رودخانه زندگی هیچ مکان استراحتی ندارد اما ما دوست داریم آسایش و استراحت داشته باشیم . تعقیب اقناع خویش صرفا دعوت بسوی اندوه و بدبختی است . مولانا : جمله بیقراریت از طلب قرار توست .
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۷/۱۹ - ۱۲:۱۲:۲۵
استاد گرانمایه ای داشتم که پیشنهاد میکرد بیت دوم را با لحن پرسشی بخوانیم :این کوزه گر دهر چنین جام لطیفمیسازد و باز بر زمین میزندش ؟؟یعنی آیا تو باور میکنی کوزه گر دهر چنین جام لطیفی را با این همه توازن و ظرافت و زیبایی با این نقوش مینیاتور تحسن برانگیز بسازد تا بعد آنرا بر زمین بکوبد ؟؟
user_image
بی سواد
۱۳۹۴/۰۷/۱۹ - ۱۳:۳۱:۳۴
این همه داستان است برای تبریه این بزرگمرد از اتهام بی دینیهر گونه که بخوانیم تردید در آفرینش به روایت ادیان است، مگر که با نشانه پرسش بیهودگی این گونه آفرینش را نیز به رخ میکشد.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۰۷/۱۹ - ۱۴:۱۱:۴۹
من بر این پندارم که با نشانه پرسش میتوان اینگونه تعبیر کرد که آیا چنین جامی که هر عقلی آن را تحسین میکند را میسازند که نیست و نابودش کنند ؟
user_image
پیام
۱۳۹۴/۰۷/۱۹ - ۱۴:۳۹:۰۷
همه ی مصرع ها اخباری ستاگر پرسشی بود ، آیا ، مگر یا نظایر اینها را میآوردمثلاً :این کوزه گر دهر ” مگر “ جام لطیف میسازد و خویش بر زمین میزندش؟یا:این کوزه گر دهر چنین جام لطیف کی سازد و این چنین زمین میزندش؟خیام بهتر میتوانست تصحیح کندپس هم میسازد و هم بر زمین میزند که اگر بر زمین نزند چرخ نظام نمی گردد
user_image
عباس
۱۳۹۴/۰۹/۱۵ - ۱۶:۱۰:۰۴
خیام اولین آتئیست تاریخ
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۹/۱۵ - ۱۷:۲۴:۰۰
مطابق آخرین تحقیقات، عمر خیام در پنجشنبه 12 محرم سال 526 در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. امام محمد بغدادی ـ داماد خیام ـ مرگ وی را چنین حکایت می‌کند، مطالعة الهی از کتاب الشفا می‌کرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک می‌کرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم. چون اصحاب جمع شدند و به شرایط وصیت قیام نمودند، به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد تا نماز [خفتن بگذارد و روی بر] خاک نهاد و گفت: اللهمانی عرفتک علی مبلغ امکانی، فاغفرلی، فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک. یعنی خدایا به درستی که من به اندازة توانم تو را شناختم، پس مرا بیامرز، که معرفت من به تو تنها وسیلة آمرزش من است به سوی تو. و جان تسلیم کرد.خیام را در نیشابور به خاک سپردند، در محلی که خود پیش‌بینی کرده بود که «هر بهاری شمال بر من گل‌افشانی می‌کند.» گزارش نظامی عروضی از زیارت گور خیام «در سنة ست و خمسمائه ـ 506 ـ به شهر بلخ در کوی برده‌فروشان در سرای امیرابوسعد جره، خواجه امام عمر خیامی، و خواجه امام مظفر اسفزاری نزول کرده بودند، و من بدان خدمت پیوسته بودم. در میان مجلس عشرت از حجة‌الحق عمر شنیدم که او گفت: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل‌افشان می‌کند!» مرا این سخن مستحیل نمود، و دانستم که چنویی گزاف نگوید. چون در سنة ثلاثین ـ 530 ـ به نیشابور رسیدم، چهار سال بود که تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود، و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود. آدینه‌ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید. مرا به گورستان حیره بیرون آورد، و بر دست چپ گشتم. در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده، و درختان امرود و زردآلو سر از آن باغ بیرون کرده، و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود؛ و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم. گریه بر من افتاد، که در بسیط عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمی‌دیدم. ایزد تبارک و تعالی جای او در جنان کناد، به منه و کرمه.»
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۹/۱۵ - ۱۷:۲۸:۴۳
مطابق آخرین تحقیقات، عمر خیام در پنجشنبه 12 محرم سال 526 در سن 83 سالگی در نیشابور درگذشت. امام محمد بغدادی ـ داماد خیام ـ مرگ وی را چنین حکایت می‌کند، مطالعة الهی از کتاب الشفا می‌کرد، چون به فصل واحد و کثیر رسید، خلال دندان طلایی را که با آن دندان پاک می‌کرد، در میان اوراق موضع مطالعه نهاد و گفت مرا که جماعت را بخوان تا وصیت کنم. چون اصحاب جمع شدند و به شرایط وصیت قیام نمودند، به نماز مشغول شد و از غیر اعراض کرد تا نماز [خفتن بگذارد و روی بر] خاک نهاد و گفت: خدایا به درستی که من به اندازة توانم تو را شناختم، پس مرا بیامرز، که معرفت من به تو تنها وسیلة آمرزش من است به سوی تو. و جان تسلیم کرد.
user_image
بی سواد
۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۰۱:۰۲:۱۴
جناب بیدار،مایه سپاسگزاریست اگر در باره این امام محمد بغدادی و منبع این نقل قول اطلاعاتی بیشتر به من و شاید ما بدهید
user_image
Hamishe bidar
۱۳۹۴/۰۹/۱۶ - ۰۴:۴۰:۲۸
بیسواد گرامی:این که نوشتم از کتاب می و مینا بود.ولی منابع دقیقتری هم هستند:... آن گاه بیهقی حکایتی از امام عمر مربوط به روزی که در خدمت ملکشاه نشسته بود و همچنین داستان نخستین ملاقات خود را با خیام و دو سوالی که خیام درباره یکی از ابیات حماسه و یک موضوع ریاضی از او کرده بود، می آورد و می گوید:...ادامه همان استپیوند به وبگاه بیرونی
user_image
محسن
۱۳۹۵/۰۹/۱۳ - ۲۳:۴۹:۱۷
چطور میشود این بیت را که میفرماید : جامی و بتی و بربطی بر لب کشت ، این هرسه مرا نقد و تورا نسیه بهشت . را با این تفاسیر قبول کرد. خیام خودش بود فکر کنم میخندید . خیام و نماز؟
user_image
مسیح جوکار
۱۳۹۵/۱۱/۰۴ - ۱۶:۳۷:۴۴
باسلام ایا کلمه چنین خود پرسشی نیست که خیام میفرماید. این کوزه گر دهرچنین جام لطیف
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۱۱/۰۴ - ۱۸:۵۰:۱۷
جناب جو کار من هم گاهی این بیت را : این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیفمی‌سازد و باز بر زمین میزندشاستفهامی و گاهی اخباری می خوانم . در حالت اخباری با تعجب هم می تواند همراه باشد.به هر حال لذت بخش است. مانا باشید
user_image
مرتضی چوپانکاره
۱۳۹۷/۰۷/۱۱ - ۱۳:۳۳:۳۹
برخی از اتهامات اهل تشرع به خیام در زمان خود او هم به فراوانی وجود داشته.او را به اصطلاح فلسفی می دانستند.فلسفی بودن در آن زمان در میان اهل شریعت معادل زندیق بودن یا کافر و مشرک بودن پنداشته می شد.البته در دوره معاصر هم در میان برخی فقیهان همچنان فلسفه علمی است که به سبب چون و چرا کردن در هستی ، مکروه ، بلکه حرام شمرده می شود.این موضوع به تفصیل در کتاب " عارف و صوفی چه می گویند " به قلم فقیه و عالم و زاهدی همچون مرحوم آیت الله میرزا جواد تهرانی رحمت الله علیه ابراز شده. ایشان هم مثل بسیاری از اساتید و فقهای حوزه علمیه مشهد ، روی خوشی به فلسفه و فیلسوفان نشان نمیداد.از این دست مخالفت ها در تاریخ علم در کشور ما فراوان بوده است.از بارزترین آنها رفتار برخی مراجع و مجتهدین طراز اول با ملا صدرا بو د که وی را از حوزه درسی اصفهان آواره روستای قهک قم کرد.در عصر معاصر هم مخالفت های برخی مراجع نسبت به درس های فلسفی مرحوم علامه طباطبایی و حتی بی عنایتی آنان به تفسیر معروف "المیزان" ایشان بود.این فشارها در دوره خیام بسیار زیاد بود ؛ آنچنانکه خیام بالاجبار کم صحبت می کرد و در رباعیات خویش هم با رمز وراز سخن می گفت.اما وقتی از مخالف خوانی های فراوان نسبت به خود به تنگ آمد ، یک بار آشکارا در یک رباعی
پاسخ اتهام زنندگان را چنین گفت : دشمن به غلط گفت که من فلسفی ام ایزد داند که آنچه او گفت نیم. این
پاسخی روشن از جانب خود خیام است به اتهامات فلسفی ( بی دین بودن ) او .حال آن دوست عزیز که "تصور"فرموده اند که خیام اگر الآن خود حضور داشت به نماز خوان بودن خویش می خندید مقایسه نمایند که
پاسخ خود خیام باید مستند فرض شود یا تصور ایشان. جسارتا عرض شد.
user_image
مهرداد پارسا
۱۳۹۷/۰۹/۱۹ - ۰۳:۱۶:۲۶
نکته ای که کمتر به آن توجه می شود این است که اعتبار این رباعیات ضرورتا به نسبت آنها به خیام تاریخی وابسته نیست. بلکه زیبایی و عمق آنها است که به آنها اعتبار بخشیده. پس ضرورتا اهمیت خاصی ندارد که این ها را خیام گفته باشد یا یک شخصیت گمنام که بیم جان داشته که صراحتا با نام خود آنها را بیان کند. مهم ارزش ذاتی خود رباعیات است که مشیی نو در سنت فکری و تاریخی ایران است.
user_image
بنده
۱۳۹۷/۱۰/۲۵ - ۱۲:۱۴:۱۳
با سلام شرح این رباعی توسط دکتر ابراهیمی دینانی در برنامه معرفت:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
محمد آزادفر
۱۳۹۸/۰۱/۱۲ - ۱۸:۴۹:۱۳
دوستان، در شروع آهنگ کوزه گر از آابوم مزمن خیلی جالب به بیت دوم اشاره کرده،پیشنهاد میکنم حتما گوش کنین، خیلی با مفهوم و با معنیه !رض - کوزه گر
user_image
آرش محمدی
۱۳۹۸/۰۳/۲۳ - ۱۶:۴۰:۵۱
دوستان همه چیز را مطابق مذهب خود تفسیر میکنند . تفسیر یعنی به میل خود معنی را تغییر میدهید و چون مسلمانید آن را اسلامی میکنید در صورتیکه معنی واضح است و چه زیبا و در دو بیت وجود خدا را له چالش کشیده . ولی حتی بعضی در این دو بیت هم تفکر نمیکنند که نوشته اخر کسی که قادر و دانا است که چنین کوزه ای به این زیبایی خلق کند نمیتواند جلوی زمین خوردن و‌شکستنش را بگیرد ؟ این یعنی سازنده دانا و توانا ندارد .
user_image
عبد
۱۳۹۸/۱۲/۲۱ - ۱۱:۴۵:۵۴
منظور از کوزه گر ، خداوند است . قابل توجه دوستانی که از سر ناآگاهی برچسب های ناروایی را به مردان حق و اهل معرفت میزنند
user_image
عبد
۱۳۹۸/۱۲/۲۱ - ۱۱:۴۶:۳۳
منظور از کوزه گر ، باری تعالی است
user_image
الهه
۱۳۹۸/۱۲/۲۳ - ۱۲:۵۴:۰۲
به زیباترین شکل ممکن خدا رو تو دو بیت برد زیر سوال بعد دوستان میگن از خدا تمجید کرده و نماز هم می‌خوانده ووو !!! در خدا باور یا نبودن حکیم در مانده ایم چ رسد به مسلمانی او !از جماعتی که اینیشتن را شیعه می‌دانند توقع داشته باشید خیام را نیز مسلمان دانند !
user_image
وحید سبزیان‌پور wsabzianpoor@yahoo.com
۱۳۹۹/۰۱/۰۱ - ۱۰:۰۵:۳۴
عشق به زندگی در نهاد بشر به ودیعت نهاده شده، به¬همین سبب، از مرگ می‌هراسد، زیرا آن¬سوی زندگی، تاریکی و ابهام است. بشر با هرچیزی که از آن بی‌خبر است، دشمنی می‌ورزد به همین سبب، مرگ را به این سبب که در پس پردة ابهام است، خوش نمی‌دارد. از نکته‌های قابل تأمّل در این¬خصوص اینکه چرا آدمی به-طور طبیعی، وقتی با سختی و مرارت بسیار دوران کودکی و یادگیری را طی می¬کند، مستی و غرور جوانی را پشت سر می¬گذارد، تجربه‌های تلخ و شیرین به¬دست می‌آورد، امکانات زندگی را فراهم می‌کند، قسط‌هایش به¬پایان می‌رسد ... فرصت زندگی از او سلب می‌شود. او که در جوانی هزار خواستۀ بی‌
پاسخ داشته است، چرا در دوران کهن‌سالی و رشد و کمال، باید بار سفر ببندد و با دنیا و عزیزان خود وداع کند و پا در جایی گذارد که از کم و کیف آن بی‌خبر است؟واقعیت این است که آدمی در دوران کهولت و رویارویی با مرگ، دچار حیرت و شگفتی می‌شود و از خود می¬پرسد: این¬همه رنج و عذاب برای رشد و کمال، این¬همه تلاش برای یادگیری و گردآوری لوازم زندگی، این¬همه تجربه‌های تلخ جوانی و عبرت و پشیمانی چرا باید به مرگ ختم شود؟ خیام این موضوع را در قالب تمثیلی زیبا با زبانی فاخر و ادبی مطرح کرده است. کوزه‌گری کوزه‌هایی در نهایت زیبایی و ظرافت به¬گونه‌ای می‌سازد که عقل و خرد او را می‌ستاید، بعید نمی¬نماید که این ستایش، اشاره¬ای به تبریک خداوند به خود، در زمان آفرینش آدم دارد. عقل به سبب بزرگی و عظمت آدمی با فروتنی و احترام، او را بوسه¬باران می‌کند. اما همین¬که جام‌های لطیف و شگفت را می‌سازد، آن‌ها را به زمین می‌زند و خُرد می‌کند. سعدی نیز عمر طبیعی را برای آدمی کافی نمی‌داند، احساس می‌کند که مشکلی در کار است و برای به‌کاربستن تجربه‌های جوانی، عمر دیگری در این دنیا لازم است:.مرد هنرمند هنرپیشه راتا به یکی تجربه آموختن عمر دو بایست در این روزگاربا دگری تجربه بردن به¬کاراین ابهام و اعتراض در سخنان بسیاری از بزرگان ازجمله فردوسی در آغاز داستان رستم و سهراب، ناصرخسرو، ابوالعلای معرّی و... دیده می‌شود.خیام در جایی دیگر می‌گوید:اجزای پیاله‌ای که درهم پیوستچندین سر و پای نازنین از سر و دست بشکستن آن روا نمی¬دارد مستاز مهر که پیوست و به کین که شکستدر جاییکه یک مست به خود اجازه نمی‌دهد یک کاسه را بشکند، چگونه خداوند هستی، جام وجود آدمی را به زمین می¬زند؟از این پرسش خیام برخی بوی کفر و بی‌ایمانی به قیامت را استشمام کرده‌اند. برخی نیز گفته‌اند: خیام با طرح این پرسش، ضرورت وجود جهان پس از مرگ را اثبات کرده است. بدین معنا که جهان هستی بدون زندگی دوباره عبث و بیهوده شده، با حکمت الهی ناسازگار است. به همین سبب، در دیدگاه‌های دینی و عرفانی، مرگ تولّدی دیگر برای زندگی در جهانی بزرگ¬تر است، همان¬گونه که جنین با رشد چشم و گوش و دهان و ... باید از رحم مادر خارج شود تا بتواند ببیند، بشنود، سخن گوید و ...، انسان‌های کمال¬یافته نیز باید وارد دنیای جدید شوند، زیرا این دنیا ظرفیت لارم را برای یک انسان رشدیافته ندارد.اما حقیقت این است که عشق عموم انسان¬ها به زندگی، در این دنیا به¬قدری زیاد است و آن¬قدر از مرگ هراس و وحشت دارند که زنده¬ماندن در این دنیا را حتّی در زمان ضعف و پیری، به زندگی در دنیای دیگر ترجیح می‌دهند.
user_image
مهرداد پارسا
۱۳۹۹/۰۲/۱۸ - ۰۸:۲۵:۱۱
هراکلیتوس در یکی از پاره نوشت های بجامانده از او می گوید:«هستی کودکی است که نرد می بازد؛ پادشاهی از آنِ کودک است!»ترکیب پیاله ای که در هم پیوستبشکستن آن روا نمی دارد مستپندین سر و پای نازنین از سر و دستاز مهر که پیوست و به کین که شکست؟!العاقل الاشاره!
user_image
علیرضا
۱۳۹۹/۰۵/۲۵ - ۲۲:۱۰:۴۵
خداوند در آیه 68 سوره یاسین می فرماید: "وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۖ أَفَلَا یَعْقِلُونَ" و ما هر کس را عمر دراز دهیم (به پیری) در خلقتش تغییر دهیم. آیا (در این کار) تعقل نمی‌کنند (که اگر عمر به دست طبیعت بود پس از کمال به نقصان باز نمی‌گشت). در خصوص واژه "ننکسه" که "نکس" به معنای وارونه کردن (نگونسار کردن) می باشد؛ بیشتر باید تامل کرد.غرض این است که خداوند خود در قرآن چنین چیز هدف داری را فرموده است وخیام این را می دانسته است. برخی نظرات شرک آلود و انتساب مطالب وهن به پروردگار متعال در رابطه با این بیت، به هیچ وجه با منطق برخی از اشعار دیگر این شاعر مناسبت ندارد. البته این نکته که چرا برخی شعرا تا این اندازه با زبان ایهام سخن می گویند، داستان دیگری دارد و در این خصوص برخی ابیات حافظ نیز ممکن است این چنین به نظر برسند. اما کسی که "قرآن زبر بخواند با چهارده روایات" قطعا نگاه دیگری به مسائل و کلمات دارد. به هر حال باید خیلی مراقب بود و در این خصوص باید به نظرات اهل فن رجوع کرد.
user_image
مهدی
۱۳۹۹/۱۰/۰۱ - ۰۱:۳۷:۵۰
این شعر یکی از زیبا ترین و فلسفی ترین شعریست که از زبان یک شرقی کفته شده جه چالش کشیدن و سئوال کردن از خدا وبر هم زدن که نظمی وجود ندارد یک سئوال بی جواب؟
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۲۳ - ۰۲:۱۳:۴۸
استاد شجریان در تشیع استاد همایون خرم خواندند ...
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۲۳ - ۰۷:۳۵:۱۰
از نظر من اگر سوالی بپرسیم باز مثل برخی دیگر از اشعار خیام ،خیام سوالی را از هستی و طبیعت و اطراف و آفرینش و خدا و ... از ما میپرسد. ولی اگر غیر سوالی باشد این سوال نخواهد بود ؛ در دیوان هایی که من دارم برخی ازاشعار علامات نگرانی را گذاشته است ؛در دیوان رباعیات خیام به این رباعی نگاه کردم و علامت ای نداشت ؛ خب پس شاید نباید به این رباعی به صورت پرسشی خوانده شود ! البته تصحیح ها متفاوت است نظرات هم همین طور ؛ ولی در هر صورت چه پرسشی بخوانیم و چه غیرپرسشی در یک چیز اشتراک دارد  و آن خلقت و مردن آدمی ست ... و ویژگی های مشابه دیگر : خیام اینجا عقل آفرین آورده  چه پرسشی و چه غیر پرسشی بخوانیم عقل آفرین اینجا همان خدا هست ؛ اینکه میگوید عقل آفرین و در کل شعر به مردن و آفرینش انسان اشاره دارد ،نشان میدهد که خیام به خدا ایمان داشته ؛یعنی یقین داشته که خدایی هست و همین که به خدا باور داشته و میدانسته که آدمی میمیرد و به دنیا میآید یعنی که حتی اگر دین هم نداشته باشد باز باورهای خود را داشته ، بارها هم گفته ام که من از دین او خبر ندارم ؛ولی نظر من به یقین نزدیک است و این نظر من این ست که خیام به هیچ دین ای که بین مردم بوده نبوده و تنها به باورها و افکار خود دین داشته ؛جدا و متفاوت از دیگران ... این شعر خیام زیبا هست یک زیبایی عجیبی در آن موج میزند ؛با صدای استادشجریان که در تشییع استاد همایون خرم اشک ها ریختم ، ...ولی استاد این شعر را پرسشی نخوانده بود ؛ باز نمیدانم ؛هر کس نظری دارد ...
user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۴۰۰/۰۵/۲۳ - ۱۱:۰۰:۲۲
به نام او  جام به معنای جسم است که در شکل کامل آن جام جهان بین می گردد.  گفت این جام جهان بین به تو کی داد حکیم                گفت آنگاه که این گنبد مینا می کرد  بنابراین آنگاه که این گنبد مینا را درست می کرد یعنی در نقطه آغازین زمان برای این جهان (ونه جهان های دیگر) او تو را بدرجه حکمت آفرید !؟ ولی چرا الان خبری از این حکمت در تو نیست ؟ برای اینکه تو در دنیای ذهنی خود گرفتاری و از حقیقت سر سوزنی درک نفرموده ای ! حالا منظور خیام چیست ؟ می گوید آفریدگار این جام یعنی جسم را برای منظوری خاص آفریده و به او عقل و درک داده و بسیار لطف و محبت در حق او انجام داده است تا در نهایت این جام به دیدگاه خدای دست یابد و جام جهان بین گردد ولی چه اتفاقی می افتد که او این عزیز کرده خویش را نیست و نابود میکند ؟  جواب بسیار ساده است . چون این جام یا جسم آرزوی خلود در دنیای خیالی خویش را دارد پس محکوم به فنا و نابودی است! در اینجا این سوال اساسی پیش می آید که در نهایت کار انسان به فنا خواهد کشید پس تفاوت در کجاست؟ اصحاب حقیقت (توجه داشته باشید که نه اصحاب شریعت و نه اصحاب طریقت بلکه تنها اصحاب حقیقت که راستگوی حقیقی هستند!) گویند هنگامیکه انسان در مقابل حقیقت قرار می گیرد یا تسلیم محض آن گردیده و خویش را فنا می کند و بقا می یابد و یا در من ذهنی غوطه خورده و به فنا می رود!
user_image
حمید رضا۴
۱۴۰۰/۰۶/۰۴ - ۰۰:۲۵:۳۶
در این رباعی «جام» نسلِ انسان است و «عقل» نمادِ انسانِ عاقل. می گوید انسانِ عاقل، نسلِ انسان را تحسین می کند و با آن با مهر و عشق برخورد می کند. اما آفریننده این انسانِ لطیف را خلق می کند و باز نابودش می کند. خیام در چندین رباعی نشان داده که واهمه ای به ابراز احساساتش و یا ابراز خشم به آفریننده برای ساختن جهانی پر از درد نداشته.  اما خیامِ «عاقل» عاشقِ نسلِ انسان بود و بر خلاف دیگر سرایندگان، حتی با مخالفینش با نرمی برخورد می کرد.
user_image
یوسف شیردلپور
۱۴۰۱/۱۰/۱۲ - ۱۳:۱۰:۳۱
جناب وحید سبزیان پور عزیز درودها برشما بسیا لذت بردیم و مستفیض گشتیم چقد موشکافانه و دقیق بود توضیحات جامع تان حرف دل  خیل هاست فرمایشات شما🙏 واما زیبائی این شعرشاعر بزرگ دانشمندی شهیر ونام آور  ستاره سناس خیام بااجرای فوق لعاده دل نشین شجریان در البوم شبهای نیشابور صد چندان میشود  🙏🙏
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۲/۰۲/۲۹ - ۱۳:۵۸:۴۷
سلام بر دوستان بزرگوار  عقل ار به مثل روز بود می شام است  عاقل بجهان نامی و مست بد نام است  تحسین نکند عقل ،می و مست و سبو  این شعر بگمان از پسر خیام است  سپاس از همه دوستان  با کمال احترام به جناب خیام بزرگ.چون کمی مضمون رباعی ایراد داشت مزاح کردم.  😂😂😂🌹🌹🌹  
user_image
کامران هیچ
۱۴۰۲/۰۳/۰۵ - ۱۸:۰۹:۳۷
خیام فیلسوفی ضد دین بوده  واکر رسالات خود را با شعائر مذهبی آغاز کرده  مجبور بوده تقیه کند  افکار اصلی خیام در چهار پاره های اوست نه در رسالاتش
user_image
کامران هیچ
۱۴۰۲/۰۳/۰۷ - ۰۴:۳۹:۵۴
دوستان خیام به شدت ضد دین بوده قصه از خودتون تعریف نکنید  گواه این مدعا هم آن است که آخوندها در آن زمان اجازه دفن خیام در قبرستان مسلمانان را ندادن
user_image
واعظ
۱۴۰۲/۱۰/۰۷ - ۱۴:۵۹:۴۰
دوستان بهتر است تنها اطلاعات خود را در اختیار بگذارد و نظر در مسلمان بودن و نبودن یا به اختصار موحد و ملحد(آتئیست) بودن خیام ندهند زیرا اولا قطعی کسی نمی‌تواند قسم حضرت عباس بخورد، ثانیا در خصوص عقاید شخصیت های تاریخی بخصوص افراد مرموز و در سایه ای همچون خیام اصلا نمی‌توان نظر قطعی داد. 
user_image
Soroosh Rf
۱۴۰۳/۰۳/۱۳ - ۰۳:۲۵:۲۸
اصلا به دنبال تبرد خیام از بی دینی نباشید، اون بی دین و ملحد بوده، شراب خوار بوده و دائم الخمر،او ملحد به حکمت الهی بوده و حتی شاید مسلمان شش امامی، اما منجم و ریاضی دان و فیلسوفی بزرگ بوده پشته سنگینی علم داشته و تنها چیزی که نداشته دین بوده و یکی از چون خیامی به از هزاران دین دار بی هنر