خیام

خیام

رباعی شمارهٔ ۱۳۲

۱

من بی می ناب زیستن نتوانم

بی باده کشید بار تن نتوانم

۲

من بنده آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

تصاویر و صوت

نسخهٔ چاپی و مصور رباعیات خیام - تصحیح فروغی، تصاویر محمد تجویدی، خط جواد شریفی - امیرکبیر - ۱۳۵۴ » تصویر 75
داوود ملک زاده :
زهرا شیبانی :
زهرا بهمنی :
علی پورزارع :
علی قلندری :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
آرمان
۱۳۸۸/۱۱/۱۹ - ۰۸:۵۱:۵۳
نقل قول ظریف :من بی می ناب زیستن نتوانمبی باده کشید بارتن نتوانممن مرده ام آن دم که ساقی گویدیک جام دگر بگیر و من نتوانم
user_image
فاطمه
۱۳۹۰/۰۹/۰۷ - ۰۰:۱۴:۲۲
سلاممن تو نسخه های دیگه تو بیت سوممن بنده آن دمم یا من عاشق آن دمم و خوندم که به نظرم زیبا تر و فصیح تر از من مرده آن دمم باشه
user_image
فاطمه
۱۳۹۰/۰۹/۰۷ - ۰۰:۱۶:۲۹
به نظر من این شعر یکی از بی نظیر ترین شعرهای استاد بزرگوار خیامه.گاهی برای ساکت کردن این عقل استدلال گر که فقط باعث دردسر میشه. نیاز به می ناب شدیدا احساس میشه
user_image
علی
۱۳۹۱/۰۶/۰۱ - ۱۳:۰۵:۵۵
این بیت روی شیشه شراب در یکی از فروشگاه های دبی دیدم و کلی احساس غرور کردم،کاری به خوب و بد بودن شراب ندارم، نفس قضیه برام مهم بودفضای آرامگاهش هم که حسابی به آدم آرامش میده
user_image
پیمان
۱۳۹۱/۱۰/۲۲ - ۰۵:۵۴:۳۲
گاهی وقت ها ریزش آگاهی در حدی است که ظرف عارف کشش و توانایی آن را ندارد ، برای توضیحات بیشتر و کشف رمز های صورت گرفته می توانید به مصاحبه رادیو تهران با استاد محمد علی طاهری مورخ 28/2/88 گوش کنید
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۳۱ - ۱۰:۵۰:۰۶
بنده رهیگ یا رهی هم می شود به پهلوی رسیگ بوده است
user_image
همیشه بیدار
۱۳۹۴/۰۹/۳۰ - ۰۸:۳۵:۴۰
هر وقت این ربایی میخوانم بی اختیار خود را در عالم دیگری حس میکنم. به ویژه: من بنده آن دمم که ساقی گویدیک جام دگر بگیر و من نتوانمروح حکیم شاد باد!
user_image
محمد
۱۳۹۵/۰۶/۰۷ - ۱۱:۲۶:۵۹
به نظر مصرع آخر "یک جهم دگر بنوش "باشد
user_image
پاک روان
۱۳۹۶/۰۳/۱۹ - ۲۳:۲۹:۰۸
من از ادبیات و شعر هیچ نمیدانم ولی وقتی این شعر رو خوندم برای 30 ثانیه شاید هم بیشتر اشکم و قهقهه با هم در آمیخت، کمتر کسی این بلا رو سرم آورده.
user_image
هادی hadiheybati۱@gmail.com
۱۳۹۶/۱۰/۲۵ - ۱۱:۲۱:۱۵
فک نکنم منظور ساقی از می ناب مشروبات الکلی باشهمنظور از ساقی خداست و می ناب عشق الهی حالا شما میخوای خودتو گول بزنی نوش باشه
user_image
امیرعباس
۱۳۹۶/۱۲/۰۹ - ۰۹:۴۸:۱۳
منظور از ساقی شمس تبریزی است و می ناب عشق خداست.
user_image
ویتو آندولینی
۱۳۹۷/۰۶/۰۱ - ۱۱:۰۳:۵۳
امیرعباس جان، نمیدانم باید به جمله ات بخندم یا بگریم. آخر برادر خیام کجا و شمس تبریزی کجا؟؟؟!
user_image
۸
۱۳۹۷/۰۶/۰۱ - ۱۲:۳۵:۳۱
ویتو جان ، بخندید به آن که نام واقعیت گریز فرصت طلبی را در پایین سروده بزرگ مردی چون خیام می آورد.این عشق به خدا هم داستانی است!!
user_image
حمید عباسی
۱۳۹۷/۰۶/۱۹ - ۰۰:۴۰:۱۰
عشق تنها مانده ،ما افسرده ایمهم گدا و هم توانگر ، مرده ایمگر تمام گنج دنیا داشتیمدر پی گم کرده ها، غم خورده ایمدر کنار هم ، ولی از هم جدا دور کردیم از خود آن، عشق خداو .....عشقم استاد عرفان
user_image
مهدی زرینی
۱۳۹۷/۰۸/۳۰ - ۱۱:۵۸:۴۲
من بی تو و مِی، زیستن نتوانم!
user_image
امیرحسین
۱۳۹۸/۰۴/۳۱ - ۱۱:۱۳:۲۰
ویدئویی از غلامحسین ساعدی درابتدای این مستندی که شیرین سقایی دربارهٔ زندگی‌اش ساخته، هست که با لحن زیبایش و به‌شوخی این رباعی را می‌خواند. احتمالاً برای‌تان جالب باشد.پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
علی
۱۳۹۸/۰۹/۲۷ - ۰۴:۱۳:۲۶
هادی عزیز..خیام صدها بار ب روشنی نظرشو در مورد خوشیها و خوبیهای این دنیا و نفی اون دنیا بیان کرده..اگه ترس گناه دارید دنبال شعرهای خیام نیا
user_image
فَروَهَر
۱۳۹۸/۰۹/۲۸ - ۰۵:۵۱:۴۱
گویند کسان بهشت با هور خوش است من می گویم که آب انگــور خوش استاین نقد بگیر و دست از ان نسیه بدارکآواز دهل شنیدن از دور خوش است اینو دیگه چی می گی ؟ نکنه اینجا منظورش از هور شمس تبریزی ؟منظورش از شرابم مولاناس !آواز دهل هم که خداس !کل این شعر هم اصلا در وصف رسیدن و عشق به خداس
user_image
یوسف
۱۳۹۹/۰۱/۰۴ - ۰۲:۲۸:۵۷
واقعا بیشتر شعرای ما قصدشون شراب عرفانی بوده حتی خیام من یه کامنت دیدم زیر این پست که نوشته بود این شعر روی یه شیشه مشروب دیده و کلی مغرور شده واقعا اگر شعرای ما با می انگوری مست میشدند ارزش افتخار کردن ندارن چنان که حضرت حافظ میفرماید:نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرودآن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد
user_image
کریم
۱۳۹۹/۰۳/۰۴ - ۰۴:۳۰:۱۰
من عاشق این بیت شعر شدم من مرده ام آن دمی که ساغی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم واقعاً زیباست .و به انسان این را گوشزد میکنه که تا زنده هستی از وقتت استفاده کن . ممکن است دیر شود
user_image
به آفرین
۱۳۹۹/۰۳/۱۳ - ۱۵:۳۳:۴۹
اصلا عرفان و این معانی عرفانی از می و ... بالاخص از زمان سنایی وارد شعر فارسی شد، دقت کنید که خیام در سال تولد سنایی، وفات یافته. و مثلا تا سنایی بزرگ بشه وسواد پیدا کنه و بیاد و وارد عرصه شعر بشه و بدعت گذاری کنه، خیام بیچاره سالها بوده که در بین آدمها نبوده. خیام آدم عاقل و معتقد به علم بوده. سعی کنید انقدر مفهوم (های معمولا الحاقی) رو ارجح ندونید و فرمالیستی هم به بیت نگاه کنید.
user_image
فریاد
۱۳۹۹/۰۸/۲۰ - ۰۴:۵۶:۵۷
خیام در بالاترین قله عرفان و توحید بود و این رباعی اوج عرفان خیام. بالاتر از این رباعی ممکنه مگه؟
user_image
رستگاری
۱۳۹۹/۰۸/۳۰ - ۱۹:۲۱:۲۰
این رباعی هم مانند سایر اشعار شاعران ایران ، به صراحت حرفش را می زند ، حال اگر کسانی می خواهند برای فریب دیگران و یا خودشان ، آن را توجیه و تفسیر دیگری کنند تا توهماتشان آسیب نبیند !!!٬ امر دیگریست ، ولی این رباعی ، هیچ ارتباطی با شمس و خدا و سایر باورها ندارد ، بلکه به وضوح به بیان ملموس و محسوس ، و معقول حقیقت می پردازد .و ضمنأ : من بنده ی آن دمم ، دقیقأ اشاره به همان وقتی است که دیگر مرده است و نمی تواند جام دیگری را بگیرد وگرنه می گرفت ، چون ، به نظر حکیم ما ، زندگی این جهانی که اکنون در آن هستیم جز پرداختن به حقیقت و مفید بودن برای انسانهای دیگر نیست .آری ، من بنده ی آن دمم ٬ یعنی همان دمی که اشباع شده ام و ظرفیتم تکمیل شده و به کمال رسیده ام و این درست همان وقتیست که ازین جهان رخت بر بسته ام و امکان گرفتن جامی دیگر ندارم .
user_image
حمید
۱۳۹۹/۱۰/۰۴ - ۱۱:۴۰:۴۵
اگه خطبه همام را در نهج البلاغه علی علیه السلام خوب دقت کنیم. یک جام دگر بگیر و من نتوانم. مفهومش کاملا درک می شود. موضوع مربوط به قبل از مردن. نه بعد از آن.
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۹/۱۰/۲۲ - ۱۲:۰۷:۲۶
من ترک شراب ناب نتوانم کردخمخانهٔ خود خراب نتوانم کردیک روز اگر بادهٔ صافی نخورمده شب ز خمار خواب نتوانم کردرباعی شماره 18 از عبید زاکانی
user_image
سینا هاشمی
۱۳۹۹/۱۰/۲۳ - ۰۷:۰۶:۱۸
این دوستانی که میخوان خیام رو بچسپونند به صوفیگریو خدا خیلی دیگه مسخره هستند... خدایی که بازی قایم باشک رو خیلی دوس داره و عاشقه نامه نگاریه
user_image
Sina
۱۳۹۹/۱۲/۱۱ - ۲۳:۰۷:۰۳
شیخ شکمو هم در این باب فرموده:من بی‌دنده کباب زیستن نتوانمبی کوبیده بُناب‎ کشید بار تن نتوانممن مرده آن دمم که کبابی گویدیک سیخ برشته یا پر آب؟ و من نتوانم
user_image
علی حسن زاده
۱۳۹۹/۱۲/۲۹ - ۱۰:۳۵:۳۰
غلامحسین ساعدی در یک جمع دوستانه که ویدیوی آن در اینترنت موجود است، این شعر را به گونه ای طنزآمیز خوانده. توضیح نمی دهم خودتان حتما ببینید.
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۰/۰۱/۰۸ - ۰۶:۲۰:۲۵
  " میِ ناب " من بی مِیِ ناب زیستن نتوانمبی باده کشیدِ بارِتن نتوانم من بنده ی آن دَمَم که ساقی گویدیک جامِ دگر بگیر و من نتوانم - بی: بدونِ- مِیِ/ باده یِ ناب: شادی راستین و حقیقی، حالتی عرفانی همراه با سبکی روح و رهایی از جسم - زیستن نتوانم: نمی توانم زندگی کنم- بارِتن: سنگینیِ بدن- کشیدِ بارِتن: زنده بودن- بنده: شیفته، مشتاق- دَم: لحظه- ساقی: میگسار، کسی که راهِ شادی و خوشبختی را نشان می دهد- یک جامِ دگر بگیر: بیشتر از این شادی کن، سرمست تر شو! برداشت آزاد:بدون شادیِ حقیقی نمی توان زندگی شیرین داشت و یا زنده بود! هدف زندگی باید رسیدن به سطحی از شادی و سرخوشیی باشد که بیشتر از آن دست نیافتنی بوده و آن هم ممکن نیست جز اینکه بدانی که کیستی و چرا به این دنیا آمده ای که اگر دانستی, قطعا به شادی حقیقی رسیده ای. وقتی این هدف ما شد، آنگاه تک تکِ لحظاتِ زندگی ما شیرین و گوارا خواهد بود. مِی خور که هرکه آخرِ کارِ جهان بدیداز غم سبک برآمد و رَطلِ گران گرفت بر برگِ گُل به خونِ شقایق نوشته اندکآن کس که پخته شد میِ چون ارغوان گرفت دیوان حافظ » غزل 87 - مِی خور: شاد باش و اندوهگین نباش- آخرِ کارِ جهان: ناپایداری و بی وفایی دنیا که همان مرگ و نیستی برای ماست- از غم سبک برآمد: رنج و اندوهِ دنیا را آسان و بی ارزش گرفت - رَطل: پیاله ی بزرگِ شراب- گران: فراوان، انبوه- رطلِ گران گرفت : به شادمانی و دوری از رنج و درد پرداخت- بر برگِ گل به خونِ شقایق نوشته اند: چون نیک به طبیعت نگاه کنی می بینی همه موجودات در حال نشان دادنِ این نکته هستند- کآن کس که پخته شد: که آن کسی که سرد و گرم زندگی را چشید و به سطحی از دانایی و آگاهی رسید- میِ چون ارغوان گرفت: غم و اندوهِ دنیا را هیچ انگاشته و به شادمانی می پردازد
user_image
فرزاد
۱۴۰۰/۰۱/۲۰ - ۰۹:۵۰:۰۳
با اینکه رباعی بسیارژرف وپرمعنایی است ولی باید گفت که ازحکیم عمرخیام نیست وسروده شاعران بعدازخیام است که به خیام منسوب شده است.
user_image
ممد باند
۱۴۰۰/۱۲/۰۴ - ۰۸:۴۶:۱۶
درک من این هست که میگه، من بدون باده مستی (شادی درون و در لحظه ) نمیتونم زندگی کنم و اینکه ساقی داره از من خواهش میکنه فقط یک جرعه دیگه بخوری تمومه و تو میدونی و تجربه داری  که اگر بخوری باز مست میشی (مثال عاشقی کردن و دل شکسته شدن از یاری که مست میشی) و میگی دیگه نمیتونم ولی بازم میخوری.   مهم برداشت من و شما است و دیدگاه وگرنه که همه با می و مستی آشنا هستند.
user_image
رآد
۱۴۰۱/۰۱/۲۱ - ۱۴:۴۹:۴۱
خیام عزیز در رباعیات خودش به دفعات واضح گفتن که زندگی همین دنیاست و عرفان و دین و خدا رو نفی کردن عجیبه که برچسب های نامناسب به ایشون میزنید. سپاس از دوستانی که خیام رو به خاطر خودش دوست دارن و براش پاپوش نمیسازن
user_image
داود یزدی
۱۴۰۱/۰۳/۲۸ - ۰۳:۳۱:۰۹
این شعر از شارل بودلر به درک بهتر این رباعی کمک بسیاری میکنه مست شوید تمام ماجرا همین است مدام باید مست بود تنها همین باید مست بود تا سنگینی رقت‌بار زمان که تورا می‌شکند و شانه‌هایت را خمیده می‌کند را احساس نکنی مادام باید مست بود اما مستی از چه ؟ از شراب از شعر یا از پرهیزکاری آن‌طور که دلتان می‌خواهد مست باشید و اگر گاهی بر پله‌های یک قصر روی چمن‌های سبز کنار نهری یا در تنهایی اندوه‌بار اتاقتان در حالیکه مستی از سرتان پریده یا کمرنگ شده ، بیدار شدید بپرسید از باد از موج از ستاره از پرنده از ساعت از هرچه که می‌‌وزد و هر آنچه در حرکت است آواز می‌خواند و سخن می‌گوید بپرسید اکنون زمانِ چیست ؟ و باد ، موج ، ستاره ، پرنده ساعت جوابتان را می‌دهند زمانِ مستی است برای اینکه برده‌ی شکنجه دیده‌ی زمان نباشید مست کنید همواره مست باشید از شراب از شعر یا از پرهیزکاری آن‌طور که دل‌تان می‌خواهد  
user_image
قطره
۱۴۰۱/۰۵/۱۹ - ۰۰:۴۸:۲۲
می در عرفان نماد آگاهی است. و می خوردن یعنی رسیدن به درجه هوشیاری و آگاهی. عرفا با کسب علم و دانش به این مرتبه می رسیدند. وقتی خیام می فرماید من بی می ناب زیستن نتوانم در حقیقت اشاره به دانشها و دروسی است که آموخته. و خود را از حصار جسم و تن رهانده و از دامن خرافات و نادانیها پناه به علوم و حقایق آورده. بنده دم بودن یعنی قدر زمان را دانستن. 
user_image
قطره
۱۴۰۱/۱۱/۰۵ - ۰۶:۲۷:۴۹
تا شما عارف را که بدانید؟ و عرفان را چگونه تعریف کنید؟ برداشتها متفاوت است. متاسفانه دید اکثر آدمها از عرفان گوشه ای نشستن و از خود بی خود شدن است. اما عرفای ما همه دانشمند و باسواد بوده اند. وچون مجبور بودند حقایق را از ترس جانشان در لفافه بگویند درک این موضوع سخت است. 
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۲/۰۴/۱۹ - ۱۴:۵۸:۲۹
سلام بر همرهان نازنین  بیربط است ولی گفتم شاید خالی از لطف نباشد  گاهی دلم برای غزل تنگ می شود  این دل بدون لطف غزل سنگ می شود  آهنگ ذوق شعر حزینم با غزل  چون نغمه نسیم خوش آهنگ می شود  گاه سرودن غزل این قلب پر طپش  انگار شوک گرفته هماهنگ می شود  بر برگ برگ دفتر شعرم گل غزل  روید اگر ،بهاری و گلرنگ می شود شعر غزل چو آب روان است و ما بقی  گاهی میان قافیه ها جنگ می شود  بی شاهکار حافظ و سعدی در غزل  بی شک کمیت شعر و ادب لنگ می شود  هر ناظمی نه درخور نام غزل سراست  کوسه کجا طعمه خرچنگ می شود ؟ سپاس از دوستان
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۲/۰۴/۲۶ - ۰۴:۳۴:۱۴
بی دولت دوست زندگی زندان است  مهر رخ او روشنی چشمان است  گر هر دو جهان به رایگانت بخشند بی دوست بسان خانه ای ویران است
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۲/۰۴/۲۶ - ۱۴:۲۵:۲۷
با پیشه شعر زیستن نتوانم  امرار معاش خویشتن نتوانم  دیوانه آن دمم به من کوبیده  گویند بخور بزور و من نتوانم