خیام

خیام

رباعی شمارهٔ ۱۳۸

۱

برخیز و مخور غم جهان گذران

بنشین و دمی به شادمانی گذران

۲

در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت بتو خود نیامدی از دگران

تصاویر و صوت

نسخهٔ چاپی و مصور رباعیات خیام - تصحیح فروغی، تصاویر محمد تجویدی، خط جواد شریفی - امیرکبیر - ۱۳۵۴ » تصویر 66
داوود ملک زاده :
زهرا بهمنی :
علی قلندری :

نظرات

user_image
بهرام سالکی
۱۳۸۹/۰۷/۰۶ - ۱۹:۱۲:۲۴
با سلام و امتنان از تهیه این نرم افزار مفید و پربارنظر من در مورد این رباعی نیست بلکه در باره برخی از رباعیاتیست که از قلم افتاده است . مثل :اسرار ازل را نه تو دانی و نه مناین حل معما نه تو خوانی و نه منهست در پس پرده گفتگوی من و توچون پرده بر افتد نه تو مانی و نه منارادتمندسالکی
پاسخ: با تشکر، منبع رباعیات خیام در گنجور تصحیح شادروان فروغی است که این رباعی معروف در آن نیامده.
user_image
ناشناس
۱۳۸۹/۰۷/۲۰ - ۰۱:۴۷:۰۹
به این قطعه رباعیی عشق می ورزم وهمیشه آنرا زمزمه میکنم
user_image
فرهاد
۱۳۹۳/۰۶/۰۸ - ۱۷:۲۷:۱۲
برخیز و مخور غم جهان گذرانبنشین و دمی به شادمانی گذران انسانهای روشن فکر، فارغ از اینکه در چه زمانی زندگی مکنند معمولن به یک نتیجه میرسند. حافظ نیز چند صد سال پس از خیام میگوید:غم دنیای دنی چند خوری، باده بخورحیف باشد دل دانا که مشوش باشد.
user_image
Mazdak
۱۳۹۳/۱۰/۰۲ - ۰۹:۱۶:۱۷
دور میدانم که این چامه بدینگونه از خیام باشد . بیت نخست قافیه ندارد ( گذران ردیف است چون دو بار تکرار شده، گرچه در دو جایگاه دستوری گوناگون : زاب و فرمان)
user_image
مهسان
۱۳۹۴/۰۱/۲۳ - ۱۵:۱۹:۱۵
در مورد این شعر اتفاق نظر وجود ندارد ولی نظریاتی هست که مصرع دوم بیت اول متفاوت و بدینگونه می‌‌باشد:بر خیز و مخور غم جهان گذران"خوش باش" و دمی به شادمانی گذراندر طـبع جـهان اگــر وفـایی بودینوبت بـه تو خود نیامدی از دگـران
user_image
مصطفی
۱۳۹۴/۰۳/۱۶ - ۰۸:۴۴:۴۰
منطور از مصرع اخر را متوجه نمی شم.نوبت به تو خود نیامدی از دبگران
user_image
مهدی
۱۳۹۴/۰۳/۱۶ - ۱۰:۴۴:۳۵
با سلام منظور از نوبت به تو خود نیامدی از دگران این است که اگر در دنیا وفایی بود دیگران را از نعمت زندگی محروم نمی کرد تا تو به دنیا بیایی و از نعمت زندگی برخوردار شوی بنابراین اگر در کار دنیا وفا بود دیگران را در خود نگه می داشت و نیازی به ایندگان نبود
user_image
محمد
۱۳۹۴/۰۳/۳۱ - ۱۰:۲۷:۵۶
بالاخره بشینیم یا پاشیم؟ :|
user_image
merce
۱۳۹۴/۰۳/۳۱ - ۱۴:۳۸:۰۲
جناب بهرام خان سالکیبا دروداین رباعی : اسرار ازل را نه تو دانی و نه مناین حل معما نه تو خوانی و نه منهست در پس پرده گفتگوی من و توچون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من که مرقوم فرمودید از هر کس که باشداشتباه دارد چون حل معما را نمی خوانند بلکه معما را حل می کنند ضمناً معما هنوز حل نشده که حل آن خوانده شوددرست آن اینستاسرار ازل را نه تو دانی و نه مناین خط مقرمط نه تو خوانی و نه منهست در پس پرده گفتگوی من و توچون پرده بر افتد نه تو مانی و نه منقرامطه گروهی بودند که خط بخصوص خود را داشته اندبا احتراممرسده
user_image
امیرعلی داودپور
۱۳۹۵/۱۲/۰۹ - ۱۱:۴۱:۰۷
جناب آقای بهرام سالکی برخی از اشعار جنابعالی را در مجموعه گرگنامه خواندم از جمله در مفهوم جبر و اختیار، جبر و اختیار و قضاوت روز حساب تنها در صورتی قابل توجیح و استدلال است که معتقد به حضور اهریمن و اهورامزدا و همچنین خداوند بلند مرتبه حق و عدالت و قضاوت باشیم، از جمله ایرادات سالکین و نرسیدن آنها به آن مقام والا این توحیدیست که میگوید زیبارویی و زشتی مردم و رزق و روزی نیز بر اساس عدالت است ، نه عزیز یک خدا نمیتواند هم گمراه و هم هدایت و هم قضاوت کند خدای محمد و عیسی هم یکی نیست.شیطان است در جان بشر که هزاران سال حمد و ثنای خداوند را میکند تا انسان را آلوده سازد و او را با عمل و سخن نهان خویش آزار برساند.چو افتد جان کس جمعی ز اضدادبرد آن آدمی از دیده و یادز هر سو یک نبی داده به مردمیکی احسان بود دیگر چو کژدمچو آمد در جهان زین سو و آن سورسولی بایدی حق را خدا گوکه عدلش را کند معیار علمشکه گوید برکت و جایی ز حلمشخدای بد نگو هرگز تو لبیکبهشت و دوزخش هرگز نشد یکچو پنهان باشدی راز نهفتههزاران انجمن هر یک چه گفته؟کلامش را بخوان با آن ارادهکه گوید جمله ای با حرف سادهولی چون از نهان علمی نبد راستخداوندی ثنا کاین جانم آراستچو درد جامه را دادند بر تنچو خون را آورد جاری در مننریزد جز عدو خون را، که دون استخداوندی ثنا کاو چون ستون استعماد عالمی کاو بی تمنادهد جان را علا او بی تقلاخدای راز را هل کاو به پرسشکند هر دم به کذب او در جهان غشچو آرد شاه پس عبد و گدا چیستچو باشد قائم او پس مقتدا کیستچرا خم بایدی پشتت مکررچو عالم باشدی از او مصورچو ماری میبرد شیوا به دوششچه ماری میبرد یا حق به گوشش؟کنون رحمت فزا مارم خمش کنبه فرقش کاوه ور هردم چکش کنکه کاوه بایدی ماری کشد چندنباید هر زمان با او به پیوندثناگو بایدی این مار مردمدعا گو بایدی تمساح و کژدمامیرعلی(یا حق)
user_image
ویتو
۱۳۹۷/۰۲/۰۴ - ۰۵:۲۴:۴۰
خوش باش و دمی به شادمانی گذران
user_image
داود
۱۳۹۷/۰۸/۰۵ - ۰۵:۳۳:۴۵
با درودمن فکر میکنم, برخیز و بنشین که خیام با هوشمندی گفته, یعنی برقص
user_image
مجید ع
۱۳۹۷/۰۹/۰۳ - ۰۸:۱۴:۱۴
صحیح مصرع دوم بیت اول به صورت زیر استمی نوش و دمی به شادمانی گذران
user_image
وجود
۱۳۹۸/۰۲/۱۰ - ۰۵:۵۴:۳۶
برخیز و بنشین کاملا با هم مناسبت داره و این رو خیام از قصد گفته
user_image
حسین
۱۳۹۸/۰۲/۲۹ - ۰۲:۰۱:۳۵
با سلام ، این شعر از کمال اسماعیل هست که به اشتباه به خیام نسبت داده شده
user_image
ساکت
۱۳۹۸/۰۶/۱۶ - ۰۵:۵۳:۲۷
کلید فهم این رباعی کلمه گذران (در مصرع اول) به معنی رونده و ناپایدار بودن است، چرا که تمام رباعی بر پایه این واقعیت بنا شده است که جهان ما پیوسته در تغییر و تحول و دارای طبیعتی سیال و متحرک است. این موضوع یعنی سیال و متحرک بودن جهان همواره مورد توجه اندیشمندان بوده و از آنان تعابیر گوناگونی در این زمینه نقل شده است. یکی از آن تعابیر تشبیه جهان به رودخانه از سوی هراکلیتوس حکیم یونانی است که در شعر حافظ نیز انعکاس یافته و کلمه بنشین در مصرع دوم این رباعی یادآور همان بیت است که گفت: بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین / کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس. پس اگر کسی به این واقعیت هولناک دست پیدا کند که جهان مانند یک رودخانه خروشان است که دیر یا زود او را در کام خواهد کشید، از این جهان بیوفا امید شفقت نداشته و لحظات باقی مانده خود را جز به شادمانی نخواهد گذراند.
user_image
ساکت
۱۳۹۸/۰۹/۲۳ - ۰۳:۰۳:۲۹
لطفا از کانال تلگرامی من با عنوان همراه با خیام دیدن فرمایید به آدرس:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
مهرداد
۱۳۹۹/۰۲/۲۱ - ۰۹:۱۶:۵۷
برخیز یعنی حرکتی کن متحول شو تغییر کن اما برای نوشیدن شراب و خوشی و عیش باید نشست و با آرامش نوشید منظور از نشست آرامش یافتن است و لذت بردن از زندگانی
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۹/۰۶/۰۵ - ۱۰:۴۴:۵۳
با درود به کوشندگان گنجور و حاشیه نویسان.متن دیگری از این رباعی در رباعیات کمال الدین اسماعیل اصفهانی وجود دارد.جهت بازدید به رباعی شماره 677 توجه فرمایید.
user_image
شهرزاد
۱۳۹۹/۰۶/۳۰ - ۱۱:۰۳:۱۸
در مورد بکار بردن دو واژه برخیز و بنشین : برخیز برای دست کشیدن از انجام‌ کاری ( برخیز و مخور غم جهان گذران )و بنشین برای مشغول شدن به کاری (بنشین وجهان به‌شادمانی گذران)چون برای اینکه از کاری دست برداریم برمیخیزیم و میرویم و برای انجام یک کار مینشینیم و دست به کار میشویم.
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۹/۰۸/۲۷ - ۰۹:۳۱:۲۱
تا بتوانی غم جهان هیچ مسنجبرتن منه از آمده و نامده رنجخوش مِی خور و می باش در این دیر سپنجبا خود نبری جوی اگر داری گنج
user_image
آزاد
۱۴۰۱/۰۱/۰۴ - ۰۳:۰۷:۰۴
درود این رباعی رو آقای مجتبی عسگری در آلبوم حادثه عشق، قطعه قلندری به همراه چند رباعی دیگه  خوندن.
user_image
احمد نیکو
۱۴۰۱/۰۵/۲۶ - ۱۱:۳۳:۲۲
متن درست بیت اول چنین است: برخیز و مخور غم جهان گذران خوش باش و دمی به شادمانی گذران
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۲/۰۵/۲۶ - ۰۶:۴۶:۳۸
سلام بر دوستان ادب ورز  دنیا نکند وفا ،مگر می فهمیم؟!  رحمی نکند به ما، مگر می فهمیم؟!  گر اهل وفا بود جهان،کی می شد؟!  دوران من و شما، مگر می فهمیم؟!    یا  گر اهل وفا بود جهان،کی می داد؟!  نوبت به من و شما... سپاس از دوستان ور مهر
user_image
محمد
۱۴۰۲/۰۸/۱۷ - ۰۱:۰۴:۰۵
با درود به دست اندر کاران گنجور؛ جسارتا عرض می‌کنم که وزن رباعی«مفعولْ مفاعیلْ مفاعیلٌ فَعْ» است یا همان «لاحول و لا قوّة الّا بالله». تندرست باشید.
user_image
حامد سلملی
۱۴۰۲/۰۹/۱۶ - ۱۴:۵۲:۵۴
یعنی خیام منظورش چی بوده، برخیزیم یا بنشینیم آخر؟ اون خوش باش بهتر جا میگیره بنظرم