
خیام
رباعی شمارهٔ ۲۶
۱
چون چرخ به کام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر، خواهی هشت
۲
چون باید مرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورَد به گور و چه گرگ به دشت!
تصاویر و صوت

نظرات
بهرام مشهور
تات
جان
پاسخ یافتم. حقا که شمس شمس منیر است و استاد حق. از همین کتاب در باره خیام میگوید:شیخ ابراهیم بر سخن خیام اشکال آورد، که چون رسید سرگردان چون باشد وگر نرسید سرگردانی چون باشد؟ گفتم: آری صفت حال خود میکند هر گوینده. او سرگردان بود، باری بر فلک مینهد تهمت را، باری بر بخت،... سخنهایی درهم و تاریک میگوید. مومن سرگردان نیست، مومن آن است که... بندگی میکند، عیان در عیان، لذتی از عین او درمییابد. از مشرق تا به مغرب ملحد لا گیرد و با من میگوید، در من هیچ ظنی درنیاید. زیرا معین میبینم و میخورم و میچشم. چه ظنم باشد؟... بلکه خندهام گیرد. چنانکه یکی امروز بیاید چاشتگاه پیش تو، عصا گرفته به دستی، به دستی دیوار گرفته؛ پای لرزانلرزان مینهد، و آهآه میکند، که آخر نگویی که این چه واقعه است، این چه خذلان است که امروز آفتاب برنیامد...! اگر صدهزار بگویند ترا تسخر و خنده زیادت شود... آری دوستان صفت حال خود میکند هر گوینده.
ATAA
منتقد
علی ساجدی
حمید سامانی
محمد
احمد نیکو
حبیب شاکر
ه طالبی
Soroosh Rf