خیام

خیام

رباعی شمارهٔ ۳۰

۱

خاکی که به زیر پای هر نادانی‌ست

کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی‌ست

۲

هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی‌ست

انگشت وزیر یا سر سلطانی‌ست

تصاویر و صوت

نسخهٔ چاپی و مصور رباعیات خیام - تصحیح فروغی، تصاویر محمد تجویدی، خط جواد شریفی - امیرکبیر - ۱۳۵۴ » تصویر 28
داوود ملک زاده :
زهرا بهمنی :
نازنین بازیان :
علی قلندری :

نظرات

user_image
علی معدندار
۱۳۸۷/۰۱/۲۷ - ۰۶:۳۰:۴۸
یا سر سلطانی
پاسخ: با تشکر از شما، کلمه‌ی جاافتاده‌ی «سر» اضافه شد، ضمناً مصرع دوم بیت اول جهت کمک به روان‌خوانی تشدیدگذاری شد!
user_image
سید حسین علوی
۱۳۸۹/۰۳/۱۴ - ۰۲:۰۶:۴۵
در درابطه با مصرع دوم از بیت اول؛ در جایی اینگونه خواندم "دست صنمی و چهره جانانی است"فکر کنم اینجوری از سنگینی و ثقیلی آن کاسته میشود.باتشکر
پاسخ: با تشکر، نقل نسخهٔ فروغی همین است که در متن آمده (کف) جهت حفظ یکدستی نقلها دستکاری نمی‌کنیم.
user_image
آرش حیدری
۱۳۹۲/۰۷/۱۹ - ۱۹:۳۴:۲۸
بـــه تغییر دوران هــا اشاره دارد و اینکه از سلاطین و زیبا رویان جز مشتی خـــاک چیزی نمانده است و نـــاپایداری گیتی و زندگی بیهوده اشاره دارد که شاید یادی از گذشتگان نهایت توجه مــا به دوران و زندگی پر تلاطم آن هــا بوده که این معنـــای ظاهـــری شعر را در بر گرفته و پیماش شعـــر در پسِ افکـــار شـــاعر نشات گـــرفته از عیث شمــردن روحِ زندگی و بی توجهـــی به زندگانی مــادی بوده و جنانچه از شعر بر می آید در حالت اندوه غمگســاری سروده شده است
user_image
محمد
۱۳۹۸/۰۳/۰۱ - ۱۰:۴۹:۲۶
انگشت وزیر و کَلّه سلطانی است
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۸/۱۲/۱۰ - ۰۷:۱۴:۵۴
خاکی که به زیر پای هر نادانی استزلفین بتی و عارض جانانی استهر خشت که در کنگرهٔ ایوانی استانگشت وزیری و سرسلطانی است
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۰/۱۲/۰۳ - ۰۴:۵۷:۴۴
سلام بر عزیزان همراه خاکی که بود خانه هر نادانی باشد که بود مردمک سلطانی شاید که هزار خشت در هر کاخی باشد دو هزار دیده حیرانی تشکر 
user_image
داود
۱۴۰۱/۰۹/۲۰ - ۰۴:۴۷:۴۰
سلام به همگی لطفا معنی شعر رو میگید
user_image
پیمان اولادی
۱۴۰۲/۰۲/۰۳ - ۰۳:۴۷:۱۷
کف [ کَ ] (اِ) سیاهی بود که مشاطگان بر ابروی زنان کنند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۲۴۸). چیزی باشد که مشاطگان بر ابروی عروس مالند. (برهان). سیاهی که مشاطگان بر ابروی زنان مالند. (فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ اوبهی). کحل. (از حاشیهٔ المعرب جوالیقی ص ۲۶۳): کف بنشاند و غازه کند و وسمه کشد آبگینه زند آنجا که درشتی خار است. مجیر غیاثی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۲۴۸). همان اژدها کان ز کوه کشف برون آمد و کرد گیتی چو کف. اسدی (از فرهنگ رشیدی
user_image
پریشان
۱۴۰۳/۰۴/۰۸ - ۰۳:۵۰:۱۲
درود به همگی. اینجا "کف صنمی" به چه معناست؟