خیام

خیام

رباعی شمارهٔ ۶۳

۱

افسوس که نامهٔ جوانی طی شد

و آن تازه‌بهارِ زندگانی دی شد

۲

آن مرغِ طَرَب که نام او بود شَباب

افسوس ندانم که کی آمد؟ کی شد؟

تصاویر و صوت

نسخهٔ چاپی و مصور رباعیات خیام - تصحیح فروغی، تصاویر محمد تجویدی، خط جواد شریفی - امیرکبیر - ۱۳۵۴ » تصویر 39
داوود ملک زاده :
زهرا بهمنی :
نازنین بازیان :
علی قلندری :
علی پورزارع :

نظرات

user_image
رضا
۱۳۸۹/۱۲/۰۷ - ۰۶:۲۱:۲۹
این قافله عمر عجب میگذرد
user_image
ش.ا
۱۳۹۰/۰۸/۲۳ - ۱۸:۵۸:۴۳
این شعر رو تو ذبیرستان و اوج جوانی می خوندیم اما الان بعد از سی وجند سال دارم اون کلمه افسوس رو خوب درکش می کنم
user_image
محمدابراهیم
۱۳۹۱/۱۲/۱۷ - ۰۳:۳۹:۴۳
درنظرمن این شعرهایی پرمعنی هسند خصوصن این شعر دروصف عمر انسان سروده شده است اگر به عمرگزشته خویش فکر کنیم معنی شعرر درمی آبیم
user_image
فرانک قربانی
۱۳۹۲/۰۴/۲۹ - ۲۳:۴۸:۲۹
چقد سخته وقتی عمر میگذره و هیچ کاری رو تو زندگی آدم به انجام نرسونده باشه .
user_image
محمد حامد اعظم
۱۳۹۳/۰۲/۳۰ - ۰۳:۲۶:۳۴
پیری رسید و فصل جوانی دگر گذشت دیدی دلا که عمرو چسان بی خبر گذشت
user_image
محمد حامد اعظم
۱۳۹۳/۰۲/۳۰ - ۰۳:۲۸:۲۶
پیری رسید و فصل جوانی دگر گذشت دیدی دلا که عمرو چسان بی خبر گذشت
user_image
مسعود
۱۳۹۳/۱۲/۱۱ - ۱۵:۲۰:۴۲
براستی بعد از گذر عمر و نگاه به گذشته باید گفت:"افسوس ندانم که کی آمد، کی شد"خیلی زیباست.
user_image
رضا ابراهیمی
۱۳۹۴/۱۰/۲۱ - ۰۶:۵۸:۱۵
پیوند به وبگاه بیرونیکلیپشو ببینین
user_image
ولگرد
۱۳۹۴/۱۱/۰۱ - ۱۱:۵۵:۵۷
طبق تصحیح محمد علی فروغی مصرع آخر "فریاد ندانم که کی آمد کی شد" آمده.
user_image
Mahsa
۱۳۹۷/۰۱/۲۳ - ۰۶:۲۶:۲۵
شد در مصرع اخر به معنای رفت میباشد:)
user_image
کرامت اله
۱۳۹۷/۰۸/۱۰ - ۰۴:۰۵:۴۵
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکنفردا که نیامده ست فریاد مکنبرنامده و گذشته بنیاد مکنحالی خوش باش و عمر بر باد مکن
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۸/۱۲/۱۰ - ۰۷:۱۲:۰۲
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد وان تازه بهار زندگانی طی شدآن مرغ طرب که نام او بود شبابافسوس ندانم که کی آمد کی شد
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۹/۰۴/۰۶ - ۱۱:۵۳:۳۹
افسوس که ایام جوانی بگذشتدوران نشاط و کامرانی بگذشتتشنه به کنار جوی چندان خفتمکز جوی من آب زندگانی بگذشت (رباعی شماره ۱۶۳ از ابوسعید ابوالخیر)
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۰/۰۵/۲۵ - ۱۴:۵۴:۱۷
  " نامه یِ جوانی"   افسوس!  که  نامه یِ جوانی  طِی شد وآن  تازه بهارِ زندگانی   دِی شد   آن مرغِ طَرَب  که نامِ او  بود شَباب افسوس!  ندانم  که  کِی آمد  کِی شد   - نامه یِ جوانی: دورانِ جوانی به دفتری تشبیه شده است که برگ هایِ آن روزهایِ خوشِ آن دوره است - طِی شد: سپری شد، درنوردیده شد، گذشت - تازه بهارِ زندگانی: دورانِ جوانی به نوبهار تشبیه شده است - دِی شد: به پیری و کهنسالی رسید. از نوبهارِ جوانی  به زمستانِ سردِ  پیری رسید - مرغِ طَرَب: شادی و شادمانی که ویژه دورانِ  پُرشور و طراوتِ جوانی است  به پرنده ای سرشار از انرژی  تشبیه شده است - شَباب: جوانی - ندانم که کِی آمد کِی شد: اینقدر سریع اتفاق افتاد  که اصلا متوجه نشدم که  این پرنده یِ جوانی، کِی روی شاخه یِ زندگی ام  نشست!  و کِی پرید و  برای همیشه رفت.   برداشت آزاد:   آه و دریغ!  که برگ های دفترِ زندگی در دورانِ جوانی  به پایان رسید و  نوبهارِ جوانی  با همه شور و طراوتش  جایِ خود را  به زمستانِ سردِ پیری و کهنسالی داد.  دوران جوانی که همچون پرنده ای  روی شاخه یِ زندگی ام  نشسته بود و مشغول بازی و آوازخوانی بود  را  بخاطر درگیری های ذهنیِ بیهوده ام  از دست دادم تا جائیکه اصلا نفهمیدم که  کِی  این پرنده نشست و  کِی پرواز کرد و  برای همیشه رفت!   افسوس!  بر این عمرِ گرانمایه  که بگذشت ما  از سَرِ تقصیر و خطا  درنگذشتیم   پیری و جوانی  پِیِ هم  چون شب و روزند ما  شب شد و  روز آمد و  بیدار نگشتیم   چون مرغ  بر این کُنگِره  تا کِی  بتوان خواند یک روز  نگه کن  که  بر این کُنگِره  خِشتیم                       سعدی» مواعظ» غزلیات» غزل ۴۷   - افسوس!  براین عمرِ گرانمایه  که بگذشت /  ما  از سَرِ تقصیر و خطا  درنگذشتیم:   دریغ و حسرت  از این زندگیِ  پُرارزشی که  بدونِ بهره بردن از آن سپری شد و ما همچنان در حال تکرارِ اشتباهات, گمراهی و سردرگمی هستیم   - پیری و جوانی  پِیِ هم  چون  شب و روزند /  ما  شب شد و  روز آمد و  بیدار نگشتیم:  همچون آمدنِ شب که پس از پایانِ روز پدیدار می شود، تاریکیِ پیری نیز پس از روشناییِ جوانی، با همان شتاب می آید. شگفتا  که روز و شب  در پیِ هم می آیند، دوران جوانی سپری می شود، پیر و فرتوت می شویم،  ولی  ما هنوز در خوابِ غفلت و  ناآگاهی هستیم   - چون مرغ  بر این  کُنگِره  تا  کِی  بتوان خواند / یک روز  نگه کن  که  بر این کُنگِره  خِشتیم :  این جهان کاخی است ساخته شده از خشت گِلِ مردمانی که سالیانی نه چندان دور زندگی می کرده اند و حال ما، همچون پرنده ای بی خبر  بر سرِ کنگره یِ این کاخ در حالِ اتلاف زندگی خود هستیم و زمانی متوجه خواهیم شد که خِشتی از این کاخِ روزگار شده  که دیگر کاری از ما ساخته نیست.
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۱/۰۲/۱۵ - ۱۳:۳۶:۱۸
سلام بردوستان گرام  دوران طلایی جوانی سر شد  شاخ گل عیش و عشرتم پرپر شد  من بیخبر و نشد عیان کاین دوران  کی آمد و چون گذشت و کی آخر شد  سپاس
user_image
احمد نیکو
۱۴۰۲/۰۳/۳۰ - ۱۳:۵۶:۵۶
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد و آن تازه بهار زندگانی دی شد و آن مرغ طرب که نام او بود شباب فریاد ندانم کی آمد و کی شد