خیام

خیام

رباعی شمارهٔ ۸۳

۱

کم کن طمع از جهان و می‌زی خرسند

از نیک و بد زمانه بگسل پیوند

۲

می در کف و زلف دلبری گیر که زود

هم بگذرد و نمانَد این روزی چند

تصاویر و صوت

نسخهٔ چاپی و مصور رباعیات خیام - تصحیح فروغی، تصاویر محمد تجویدی، خط جواد شریفی - امیرکبیر - ۱۳۵۴ » تصویر 46
داوود ملک زاده :
زهرا بهمنی :
نازنین بازیان :
علی قلندری :
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
فرزانه
۱۳۸۹/۰۴/۱۲ - ۰۰:۴۵:۴۲
کم کن طمع از جهان و می زی خرسند
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
مجید
۱۳۸۹/۰۶/۰۳ - ۰۶:۴۷:۰۲
می خوردن و مست شدن در نظر عرفا به همواره به معنی مستی و بیخبری از دنیا تلقی شده است و دلبر و جانان عارف نیز همیشه حضرت حق بوده و نهایت آرزوی عارف وصال دائم به اوست , اگر از جهان طمع بریدیم و در بند چون و چرایی زمانه گرفتار نشدیم و اگر بیخبر از دنیا به وصال دوست رسیدیم قطعا" به لطف خدا هم و غم روزگارمان نیز سپری خواهد شد , انشاءالله .
user_image
مهران
۱۳۸۹/۰۷/۰۸ - ۰۱:۱۰:۵۹
اما حکیم عمر خیام عارف نبوده بلکه دانشمند بوده است. در زمانی‌ هم که زندگی‌ میکرده کسی‌ از شعر‌هایش خبر نداشته است. منظور وی نه می عرفا و عشق وی هم به خدای موهومی نبوده است. منظور وی دقیقا همان چیزی است که شعر‌هایش می‌گوید. از خود چیزی بی‌ منطق نسازید. خیام اعتقادی به حیاتی‌ دیگر نداشته و تنها بما می‌گوید که فرصت را غنیمت شمرده از دو روز زندگی‌ استفاده کنید.
user_image
محمود
۱۳۹۰/۰۱/۰۷ - ۰۰:۱۹:۰۷
منظور شعر کاملا واضح و بدون پرده است و شخصیت خیام هم در تمامی سروده هایش کاملا شفاف است.خیام شخصیت کاملا عقلانی و غیر مذهبی و غیر عرفانی دارد و تقریبا در تمام اشعارش به پایان زندگی همراه با مرگ اشاره میکند.لطفا مصادره به مطلوب نفرمایید.
user_image
محمود
۱۳۹۱/۰۳/۱۳ - ۰۸:۰۵:۱۹
من نمی دونم این بدبخت باید چه جوری می نوشت دیگه که بگه بابا من می می خوام
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۶ - ۰۲:۵۶:۵۱
داستان یزدانشناخت (عرفان) و فقه در همه جا همانند نیست مثل نگارش و واژه شناسی که هر کلمه ریشه وستاک خود را دارد ولی ان کلمه ممکنست نگارش خطی خوبی نداشته باشد و توجه کمی به ان شود در خوشنویشی حالا موضوع یزدانشناخت ذات باری تعالی است خداوند گروگر و کندا و فقه تکالیف مومنان را برمی خواند البته کم نیستند کسانی که فقیه هستند و یزدانشناس اما این پیوند دروا و ضروری نیست و هر عارفی فقیه نیست و داستان فلسفه هم خود جداست حکیمان متالهه و عارف و فقیه و فیلسوف کم هستند و بارها نالیدهاند از هم ، گر نه که حلاج بر دار نمی رفت و قاضی حمادی حکم اعدام و مرگ ارزانی به او نمی داد و نیز خواجه ابو القاسم القشیری که خود مومن وعارف بوده بدحلاج نمیگفت و رابعه را گمراه نمی شمرد
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۲۱ - ۱۵:۰۲:۵۹
بیوس یعنی طمع و نابیوسان غیر منتظره
user_image
تمیم
۱۳۹۳/۰۶/۰۴ - ۱۵:۳۰:۲۳
مجید جان دوست گرامی ، شاید گمان شما این باشد که در دید عرفا مستی و نوشیدن می بیخبری از دنیا است و دلبر و معشوقه هم معنای حضرت حق را میدهد اما باید یادمان باشد که شاعر هم انسان بوده و سرشار از احساسات و شهوات ، من فکر میکنم منظور شاعر مستقیماً " می " و "معشوقه " به معنی واقعی آن بوده است .
user_image
هیچ
۱۳۹۴/۰۵/۰۳ - ۱۷:۱۹:۰۴
زیبایی شعر در آن است که هر کس بقدر شعورش از آن برداشتی می کند . دانشمند فرزانه ای چون عمر خیام که عُمر خود را به خدمت همنوعش گذرانده هرگز نمی توانسته که یک مست لاابالی بوده باشد او مست می نابی بوده که با چشم سر نمی توان به آن نگریست از جانب حضرت دوست است و بس .می نوش که عمر جاودانی اینست /خود حاصلت از دور جوانی اینستهنگام گل و باده و یاران سرمست / خوش باش دمی که زندگانی اینست .اون خیامی که بعضی از عزیزان میگن که اصلا نباید به عمر جاودان اعتقادی داشته باشه! پس می حقیقی در عالم است که بقول اوستاد آدمی میبنده به کمرش و با اون به گور میره … درضمن چطور در شعر نمک ، ماه ، دریا ، رود ، دوست ، رخ و… معانی مختلف و تفاسیری دارند ، بعد ما بگیم نه می همون می ایست که ما می گوییم ! چون ما فقط یک می رو میشناسیم. نه عزیزان ماده پرست من کمی تامل لازمه نظرتون بسیار قابل احترامه ولی اصلا مهم نیست.
user_image
بابک
۱۳۹۴/۰۷/۱۰ - ۲۱:۲۲:۵۵
پرده نشین عزیز،پرسشی بی غرض از شما:آیا این مستی را که نوشته ای تجربهء دست اول و شخصی از آن داری؟وگر آری چه گونه آن، انگوری، کشمشی، جو، گندم، کاکتوس...؟
user_image
بابک
۱۳۹۴/۰۷/۱۰ - ۲۱:۲۳:۵۴
برنج را فراموش کردم؟
user_image
ناباور
۱۳۹۴/۰۷/۱۱ - ۰۳:۲۳:۳۴
همین شراب انگوری یا ......ویا برنجی را اگر دانایی بنوشد چون اندازه نگه میدارد ، مستی شراب او را از مسائل دنیا می رهاند و شکوفه ی عقل می شکفدکه با مست لایعقل تفاوت بسیار دارداز ابن سیناستغذای روح بود باده رحیق الحقکه رنگ و بوش کند رنگ و بوی گل را دقبه رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگینهمای گردد اگر جرعه‌ای بنوشد بقبه طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفیدبه پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حقمی‌از جهالت جهال شد به شرع حرامچو مه که از سبب منکران دین شد شقحلال گشته به فتوای عقل بر داناحرام گشته به احکام شرع بر احمقشراب را چه گنه زان که ابلهی نوشدزبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورقحلال بر عقلا و حرام بر جهالکه می‌محک بود وخیرو شر از او مشتقغلام آن می‌صافم کزو رخ خوبانبه یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرقچو بوعلی می‌ناب ار خوری حکیمانبه حق حق که وجودت شود به حق ملحق
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۱۸ - ۰۴:۳۵:۵۵
آفرین بر ایرانیان که چنین بزرگانی در تاریخ دارند
user_image
رضا رستمی
۱۴۰۰/۰۸/۰۶ - ۰۴:۴۰:۰۵
سلام دوستان برای من جای سوال دوستانی که مداوم در حال اثبات این موضوع هستند که خیام منظورش از می همان اصطلاح عامیانه ی مشروبات الکلی بوده به این موضع پی نمیبرند که کدامیک از دانشمندان بزرگ با مستی و یا خوردن بیش از حد مشروبات الکلی دانشمند شده است؟!آیا خوده شما اگر مداوم در حال نوشیدنِ می باشید میتوانید یک مسئله ی ساده ریاضی یا یک معادله ساده را حل کنید؟!پس قطعاً نمیتوان به یقین گفت که منظور  حکیم  از می ، مشروبات الکلی بوده است...
user_image
حبیب شاکر
۱۴۰۱/۰۴/۰۵ - ۱۶:۰۰:۰۸
سلام بر یاران  کم تا نشود طمع نیاید شادی  شادی دهدت ز رنج و غم آزادی  آزاد زغم نباشی اندر بندی  در بند کجا و طمع آبادی؟! سپاس از همراهان
user_image
احمد نیکو
۱۴۰۱/۰۵/۰۵ - ۰۴:۲۲:۳۰
رباعی بدین متن هم صحیح می باشد: کم کن طمع جهان که باشی خرسند وز نیک و‌ بد زمانه بگسل پیوند خوشباش چنانکه هست این دورِ فلک هم بگذرد و نماند این دوری چند