خیام

خیام

رباعی ۵۰

۱

ما لُعْبَتِکانیم و فلک لُعبَت‌باز،

از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛

۲

یک‌چند درین بساط بازی کردیم،

رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز!

تصاویر و صوت

سهیل قاسمی :
علی پورزارع :

نظرات

user_image
جلال
۱۳۹۸/۰۳/۱۳ - ۰۷:۰۹:۲۲
خیلی دلم میخواست که دوستان دیگر حاشیه نویسی میکردند و من با همان شوق ذوقی (ذوق زدگی ) که حس میکردم این رباعی را درک کرده ام،،!!به کمک دوستان هدایت میشدم ....
user_image
محمدرضا امینی
۱۳۹۸/۰۵/۱۵ - ۲۲:۵۷:۲۳
سلام.لعبتکانیم درسته یا لعبت کانیم یا لعبتگانیم؟
user_image
کرمانشاهی
۱۳۹۸/۰۹/۰۳ - ۰۱:۰۷:۲۳
از روی حقیقتی نه از روی مجازما لعبتگانیم و فلک لعبت بازبازیچه کنیم همی بر نطع وجودافتیم به صندوق عدم یک یک باز
user_image
علی
۱۳۹۸/۱۱/۲۶ - ۲۳:۵۰:۳۷
رخ دیوانه هم یه آهنگ از کاوه آفاق از این شعر استفاده شده
user_image
habib am
۱۳۹۹/۰۲/۰۴ - ۰۵:۴۲:۵۱
لطفا یکی از اساتید ادب و شعر مرحمت بفرماید این شعر را معنی کنند
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۲/۰۴ - ۰۸:۴۳:۰۸
گرامی حبیبما لُعْبَتِگانیم و فلک لُعبَت‌باز،از روی حقیقتی نه از روی مَجاز؛یک‌چند درین بساط بازی کردیم،رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز!ما در حقیقت چون عروسک هایی در دست روزگار بازیچه ای بیش نیستیم، مدتی درین دنیا بازیچه هستیم و یکی یکی به دیار نیستی می رویم
user_image
مصطفی
۱۳۹۹/۰۳/۰۸ - ۱۰:۴۷:۲۷
در مورد معنی این رباعی و اصطلاحات سرگرمی قدیمی لعبت‌بازی . بساط آن و صندوق این یادداشت رامی‌توانید ببینید:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
بهاره لباف
۱۳۹۹/۰۵/۱۹ - ۰۷:۴۹:۵۹
در منبع دیگری این رباعی بدین صورت ذکر شده: ما لعبتکانیم و فلک لعبت بازاز روی حقیقی نه از روی مجاز“بازیچه همی کنیم بر نطع وجود”افتیم به صندوق عدم یک یک بازکه در اینجا اشاره ای هم به وجود تئاتر عروسکی در اون زمان شده و واژه ی نطع هم درواقع بساطی بوده که نمایش عروسکی بر روی اون اجرا میشده.
user_image
بهزاد علوی (باب)
۱۳۹۹/۰۸/۲۶ - ۱۱:۴۲:۲۶
باز در دو مصرع1. لعبت-باز (player)و 4 یک یک باز(again) به دو معنی مختلف استفاده شده و نه تنها غلط نیستبلکه هنری در ساختن شعر است
user_image
نهان
۱۳۹۹/۰۹/۱۶ - ۰۵:۴۴:۰۰
فلک لعبت بازفلک لعبت بازخیام لکنت داشت وا الله میگفت صندوقچه میفته دست آدمهای شورشیمنظور از صندوق جهان هستیه ما هم عروسکهایی هستیم که داخل اون هستیمو مارو به بازی دنیا در میارنمنتها خیام نتونست اشاره کنه که صندوقچه یعنی جهان هستی دست یه کساییه که مارو به زور خودشون بازی میدنپیشنهاد میشه آهنگ کلاغ از صفیر رو گوش کنید
user_image
حامد م.
۱۴۰۰/۰۲/۰۱ - ۱۶:۲۴:۰۱
اتفاقا یکی از دلایل دیدن این رباعی خیام تِرَک صفیر بود که ازش استفاده کرده بود
user_image
م نظرزاده
۱۴۰۰/۰۴/۲۳ - ۰۳:۰۲:۱۴
در مصرع «از روی حقیقتی...» یاء نکره است نه یاء مخاطب. یعنی به این معنا نیست که «از روی حقیقت هستی» بلکه به این معناست که «از روی یک حقیقت».
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۰/۰۵/۲۳ - ۱۳:۳۸:۴۹
" صندوقِ عدم" ما  لُعبَتگانیم  و  فَلَک  لُعبت باز از رویِ حقیقتی  نه از رویِ مجاز   بازی چو هَمی کنیم  بَر نَطعِ وجود اُفتیم به صندوقِ عدم  یک یک  باز - لُعبَتگان: عروسک، اسباب بازی - فَلَک: روزگار، دنیا - لُعبَت باز: عروسک گردان، کسی که خیمه شب بازی می کند - خیمه شب بازی: بازی و نمایشی که عروسک‌ها را از پشت پرده (خیمه) یِ کوچکی بوسیله یِ سیم یا نخ به حرکت  در می‌آورند و یک یا چند نفر از پشت خیمه به زبان آن‌ها حرف می‌زنند - نَطع: فرش یا بساطی که پهن می کردند تا نمایشِ خیمه شب بازی رویِ آن اجرا شود، صحنه­­یِ نمایش - نَطعِ وجود: جهانِ هستی، دنیا به صحنه یِ نمایشِ ما تشبیه شده است - صندوق: مجازا  گور (قبر) - صندوقِ عدم: نیستی و نابودی, گور به صندوقی تشبیه شده که انسانها را همچون عروسک در خود حبس کرده و اجازه نمایش و زندگیِ دوباره به آنها نمی دهد   برداشت آزاد: ما انسانها  در این جهانِ بیرونی (مادی) همچون عروسک هایی هستیم که با دستِ روزگار به بازی درآمده ایم . وقتی خوب نگاه می کنیم، می بینیم که حقیقتا همینگونه هم است نه اینکه فقط شبیه باشیم. همچون عروسک هایی از صندوقِ نیستی بیرون آورده می شویم و برای مدتی کوتاه  بر رویِ صحنه یِ نمایشِ روزگار  به بازی درآمده و  با اتمامِ نمایشِ زندگیمان، دوباره به همان صندوق برگردانده خواهیم شد. این آمدن و رفتن و  اینکه روی چه صحنه ای بازی کنیم همگی مربوط به کالبدِ (جسم، تن) ما و جهان بیرون است, هیچ اختیاری نداریم. ولی وقتی به جهان درون نگاه می کنیم داستان به گونه ای دیگر خواهد بود. چرا که  جان و  روانِ ما قطره ای است از اقیانوسِ بی کرانِ وجودِ پرودگارِ جهانِ هستی، پس می توانیم تا بینهایت رشد کنیم و جاودان باشیم. می توانیم همیشه شاد باشیم و دیگران هم شاد کنیم حتی بعد از مرگِ ظاهری که تنها مرگِ کالبدِ ماست  نه روحِ ما.  بنابراین اگر انسان تنها به کالبدِ (جسم, بدن) خود نگاه کند جز عروسکی خیمه شب بازی چیزی بیش نخواهد بود که توسط روزگار از نیستی به هستی و سپس از هستی به نیستی خواهد رفت و تمام خواهد شد که این سرنوشت موهومی چه بس دردناک خواهد بود! ولی وَرایِ این صورت موجود،  یک سیرت همیشگی وجود دارد  که نابود شدنی نیست. رُباطی دو دَر  دارد این  دیرِ خاک دَری در گَریوه  دَری در مُغاک   نیامد کسی زآن دَر اینجا فراز کزین دَر برونش نکردند باز   فِسرده  کسی  کو در این  چاهِ پست چو برف اندر افتاد و چون یخ  بِبَست   خُنُک  برق، کو  جان  به گرمی  سپرد به یک لحظه  زاد و  به یک لحظه  مُرد   نه افسرده شمعی که چون برفروخت شبی چند جان کَند و آنگاه سوخت نظامی » خردنامه » بخش 4 - رُباط: کاروانسرا - دیرِ خاک: دنیا - گَریوه: سراشیبی تند، گردنه - مُغاک: ورطه، درّه - رُباطی دو دَر  دارد این  دیرِ خاک / دَری در گَریوه  دَری در مُغاک: این دنیا شبیه کاروانسرایِ دو دری است، یک درِ آن به گردنه و سراشیبی تند (رحمِ مادر) باز می شود، که از آن در وارد شده  و از دری دیگر که به  قبر باز می شود بیرون می رویم - نیامد کسی زان دَر اینجا فراز / کزین دَر برونش نکردند باز: تا کنون سابقه نداشته است که کسی از رَحمِ مادر وارد این کاروانسرا شود و با زور رهسپار گور نشده باشد - چاه پست: دنیا به چاهی بی ارزش تشبیه شده است - فِسرده  کسی  کو در این  چاهِ پست / چو برف اندر افتاد و چون یخ  بِبَست: بدا به حالِ کسی که همچون برفی داخلِ چاهِ زندگی افتاد و همچون یخ  بدون شور و عشق زندگی کرد - خُنُک  برق، کو  جان  به گرمی  سپرد / به یک لحظه  زاد و  به یک لحظه  مُرد: خوشا بحالِ کسی که همچون آذرخشی (صاعقه ای)  با شور و حرارت وعشق و البته کوتاه در آسمانِ زندگی درخشید و سپس ناپدید شد - نه افسرده شمعی که چون برفروخت / شبی چند جان کند و آنگاه سوخت: نه مثل اون کسی که همچون شمع کم نور و کم فروغ ( در قیاس با صاعقه)  برای مدتی طولانی تر زندگی کرد ولی در واقع جان کندنی بیش نبود
user_image
مجتبی
۱۴۰۰/۰۹/۱۲ - ۱۱:۴۹:۱۹
سلام دوستان این شعر همین چهار مسرع هست؟ خیلی کوتاهه! اگر قبل و بعد داره لطفا کاملش رو بگذارید. سپاس از گردانندگان سایت گنجور.
user_image
سیعد علوی
۱۴۰۰/۰۹/۲۱ - ۱۰:۱۷:۳۳
این رباعی اشاره ای است به آیه ۲۹ سوره عنکبوت که این دنیا بازیچه ای بیش نیست. از اشعار جناب خیام همیشه بوی جبر دنیا می آید و انگار که اختیاری در کارنیست. و اما اینکه بعضی ها ایشان را به پوچ گرایی متهم میکنند اشتباه است، ایشان وقتی اشاره به عدم می کنند همان عدمی است که همه عرفا مثل مولانا یا شیخ محمود شبستری معرفی می کنند یعنی ذات حقیقی هستی که پاک وزلال است و فی الواقع همان ایینه بدون زنگار است که واقعیت هستی را جلوه داده است.
user_image
سیعد علوی
۱۴۰۰/۰۹/۲۲ - ۱۲:۱۹:۳۵
شما خود از کلمه مسلما استفاده کرده ایدو این تاحدودی خلاف نظرتان است. درموردقضیه  علم راستش بخواهید درآن زمان اینقدرعلوم تجزیه نشده بود وتنها جناب خیام ریاضیدان و شاعر نبودند نمونه اش شیخ بهایی معروف است که گاهی انسان مردد می شود که کدام می چربد مهندسی ایشان یا عرفان ایشان. پس لزوما اینطور نبوده که اگر کسی شعری عرفانی گفته و ریاضیدان بوده شعر او از علم حسی متاًثر شده باشدهمچنین عارفان زیادی داریم که ریاضی رادر سطح بالایی میدانستد. متاسفانه امروزه علوم تجزیه شده و عالمان تجربی گاهی علوم عرفانی را زیر سوال میبرند بدون اینکه سیرو سلوکی کرده و تجربه ای در این زمین داشته باشند اما  یک فیزیکدان هیچوقت در علوم تجربی دیگر دخالت نمی کند چون می گوید تجربه ای ندارم. ما اگردر مورد عرفا بخواهیم با دیده علوم تجربی امروزی قضاوت کنیم دیگر سنگ روی سنگ بند نمی شود و همین عدم قطیعت گفتن ها باعث کج بینی ها ی بسیار وقضاوتهای ناشایست در مورد شاعران و عرفا می شود. درمورد کلمه عدم که فرمودید به نظر میرسید چون جناب خیام انسان باهوشی بوده اند برای دوری از خلط مبحث ورساندن نظر خویش از کلمه دیگری بجای عدم استفاده می کردند تا به ذهن این اشتباه نیفتد که این عدم همان عدم عرفانی است.
user_image
فرید وحدت
۱۴۰۲/۱۰/۱۶ - ۱۷:۴۰:۰۶
دوستان گرامی درود،با توجه به اینکه خیام مشرب فلسفی داشته،و با اندیشه های فلاسفه ی پیشین آشنا بوده است.این رباعی می تواند،بیان نظر هراکلیتوس باشد که می گوید:(هراکلیتوس جمله مهمی دارد «زندگی کودکی است که بازی می‌کند و قطعات را در یک بازی جابه‌جا می‌کند: پادشاهی از آنِ کودک است» (قطعه ۵۲ دیلز). هراکلیتوس از کودکی  می گوید که در ساحل بازی می‌کند، قلعه‌های شنی می‌سازد و معصومانه آنها را ویران می‌سازد ).لذا این رباعی می تواند بیان همین اندیشه باشد،که پس از خیام،نیچه این اندیشه را در بیان آرای خود بکار می گیرد.جمله ای که از هراکلیتوس نقل کردم،در مقاله ای آمده است که به شرح تاثیر پذیری نیچه از هراکلیتوس می پردازد.چنان که نوشتم،به نظرم پیش از نیچه خیام نیز با این اندیشه ی هراکلیتوس موافق و هم رای بوده است،و از این رو وی را فیلسوفی (دهری) چون ابوالعلا معری می دانند.اما از آنجا که در روزگار خیام فلسفه عموما( و به خصوص آرا فلاسفه یونانی غیر از افلاطون و ارسطو (و حتی ایشان افلاطون و ارسطونیز در نزد متکلمان مسلمان)) کفر و زندقه دانسته می شد،و حتی می توان گفت مجرد اندیشه و تعقل خارج از بسترهای دینی آن زمان چنین تعبیر می شد،پس شعر و استعاره تنها راه اظهار اندیشه بود.که البته حتی همین نیز خیام را قرن ها و حتی تا امروز نیز از رد و انکار و تکفیر رهایی نداده است.تفصیل مقاله( تفسیر نیچه بر مبنای مفهوم بازی)که شرحی است،مبتنی بر نظرات دریدا در مورد نیچه،لینک آن را قرار می دهم.در مورد آرا خیام و فلسفه دهری نیز می توان با جستجوی ( فلسفه دهری و آرا خیام و ابوالعلا معری)به مطالب بیشتر در این خصوص دست یافت.با احترام ،فرید وحدت پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
مصیب مهرآشیان مسکنی
۱۴۰۲/۱۱/۳۰ - ۰۸:۴۱:۲۲
در ازین فلسفه حضرت خیام وکیل مدافع تمام گنهکاران شده و همه را تبرئه نموده البته  باید  به قول حضرت خیام لقمه ای نخورده باشیکه می غلام آن باشد و لذا خود حقیر هم پیرواین فلسفه هستم و تمام امور زندگی انسان نه اهریمن وشیاطین بد طینت انسان نما را پس تمام امورات و معمورات انسانی را زیر سایه  رحمت واسعه خودش میدانم و اگر حضرت خیام می خورده مانند مثل امثال من آنمی را خودش در آوند گل رز ریخته و ازرگ تاک در شریان ما دوانده است والی  اگر قدرت مقدارات  و مقررات خودش نبود ما زیک عروسک خیمه شب بازی بیش نییتیم و حرکات متحرکه ما بسته به آن  نطع و نخ دست عروسک بازی فلک است که نه این صفحه و نه خواننده حوصله شنیدن و نه من بیماربی رمق افتاده در بستر دیگر حال شرح و بسط فلسفه را ندارم و الی روزی در وبلاگ خود  نوشتم حاضر به
پاسخگویی هستم ولی وامروز عجز خود را اعلام  میدارم