خیام

خیام

رباعی ۵۶

۱

آن قصر که بر چرخ همی‌زد پهلو،

بر درگهِ او شهان نهادندی رو،

۲

دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای

بنشسته همی‌گفت که: «کوکو، کوکو؟»

تصاویر و صوت

سهیل قاسمی :

نظرات

user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۰/۰۱/۰۸ - ۰۶:۴۱:۱۳
  " فاخته " آن قصر که بر چرخ همی زَد پهلوبر دَرگهِ او  شَهان نهادندی رو دیدیم که بر کُنگره اش فاخته ایبِنشسته و می گفت که  کوکو کوکو - چرخ: آسمان- همی: همیشه- زَد پهلو: از نظر شکوه و بزرگی برابری می کرد- دَرگه: درگاه، در- شَهان: پادشاهان، بزرگان- نهادندی رو: به نشانه احترام و تعظیم چهره یِ خود را به خاک می مالیدند- کُنگره: دندانه‌های سه گوش یا نیم‌دایره که بر بالایِ دیوارِ کاخ ها و قلعه ها می ساختند- فاخته: پرنده‌ای خاکی‌رنگ با طوق دور گردن که کوچک‌تر از کبوتراست.- کوکو: کجاست! کجا هستند! برداشت آزاد:این خرابه ای که اکنون فاخته ای روی آن نشسته و در حال نوحه سرائی است، روزگاری کاخی بلند بوده که از لحاظِ شکوهِ و بزرگی با آسمان برابری می کرد و بزرگانِ زیادی از رویِ ناتوانی و ترس به نشانه یِ سرسپردگی رویِ خود را بخاکِ درگاهش میمالیدند. فاخته با آوازی اندوهگین به ما گوشزد می کند که: آن کاخِ باشکوه کجاست؟! و آن کسانی که در این کاخ زندگی میکردند هم اکنون کجا هستند ؟! سرانجام بِستر جُز از خاک نیستاز او بهره  زَهرست و تریاک نیست تُرا زین جهان  شادمانی بس استکجا رنجِ تو  بهرِ دیگر کس است تو رَنجی و  آسان دگر کس خوردسویِ گور و تابوتِ تو  ننگرد بَر او نیز شادی سرآید همیسَرَش زیرِ گَرد اندر آید همی فردوسی»شاهنامه»داستان سیاوش»بخش 18 - سرانجام بِستر جز از خاک نیست: آخرِ کارِ همگی ما، چیزی جز مردن و خفتنِ در گور نیست- از او بهره زَهرست و تریاک نیست: نصیب ِ تو از این روزگار چیزی جز درد و رنج نخواهد بود- تُرا زین جهان شادمانی بس است: از زندگی دنیا، تنها باید به شادمانیِ آن بسنده کنی- کجا رنجِ تو بهرِ دیگر کس است: برای اینکه حاصلِ رنج و زحمتِ بیشترِ تو، نصیبِ کسِ دیگری خواهد شد، چرا باید با رنج کشیدن و زحمت بیهوده به فکر بازماندگان باشی در صورتی که آنها اگر خود تلاش کنند به هر چیزی دست پیدا میکنند و نیازی به غصه خوردن تو نیست - تو رَنجی و آسان دگر کس خورد: تو با سختی تلاش می کنی و پول و دارایی جمع می کنی و کس دیگری به راحتی از آن بهره خواهد برد- سویِ گور و تابوتِ تو ننگرد: به قبر و جنازه تو نگاه هم نخواهد کرد (که اگر این چنین نبود، گورستان ها همیشه شلوغ بود! و سر هر قبری بستگانِ مُردگان نشسته بودند و در حال گریه و زاری بودند) - بَر او نیز شادی سرآید همی: همچنین شادیِ او نیز پایان خواهد یافت- سَرَش زیرِ گَرد اندر آید همی: او نیز خواهد مُرد و در قبر خواهد خُفت!