خیام

خیام

رباعی ۴۱

۱

یک قطرهٔ آب بود و با دریا شد،

یک ذرّهٔ خاک و با زمین یکتا شد،

۲

آمد شدنِ تو اندرین عالم چیست؟

آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.

تصاویر و صوت

سهیل قاسمی :

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۲/۰۱/۱۴ - ۲۳:۴۶:۳۶
بسیار زیباست
user_image
کیومرث فرح بخش
۱۳۹۹/۰۵/۱۷ - ۰۱:۲۷:۳۶
خیام حکیم با این شعر می خواهد به بشر متکبر و مغرور بفهماند که اولا در پهنه هستی در حد مکس هم نیستی و بهتر تست با این تکبر و غرور خون انسان های دیگر را برای عرور و نفسانیات خود تریزد . کاش بشر مغرور به سلاح های ادمکش خود به این درک می رسبد که وجودش از مگس هم بی ارش تر است و به خاطر ایم نفس کثیف خود این انسان بی گناه را نکسد.