خیام

خیام

رباعی ۹۵

۱

چون عمر به سر رسد، چه بغداد چه بلخ،

پیمانه چو پر شود، چه شیرین و چه تلخ؛

۲

خوش باش که بعد از من و تو ماه بسی،

از سَلْخ به غُرّه آید، از غُرّه به سَلْخ!

تصاویر و صوت

سهیل قاسمی :

نظرات

user_image
علی دوست طلب
۱۳۹۵/۱۱/۰۳ - ۱۹:۰۵:۳۰
چون عمر به سر رسد، چه بغداد چه بلخ،پیمانه چو پر شود، چه شیرین و چه تلخدرستش باید اینچنین باشد پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ پیمانه جمشیدی هفت خط دارد که خط پنجم ان بغداد و خط هفتم بلخ نام دارد
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۵/۱۱/۰۳ - ۱۹:۴۳:۱۴
دوست طلب خان در دو مورد با شما هم عقیده نیستم.اول انکه: محتوای پیمانه را می نوشند ، یا تلخ است یا شیرین .عمر هم در هر کجا به پایان آید فرقی نمی کند چون مرده از دنیا بریده .دوم آنکه نشانی هفت خط جام را اشتباه داده اید. بلخ در بین هفت خط جام نیست و بغداد هم خط ششم است . توجه کنید به این ابیات از ادیب الممالک فراهانی هفت خط داشت جام جمشیدی هـــر یکی در صفا چو آینهجـــور و بغداد و بصره و ازرق اشک و کاسه‌گر و فرودینهاین رباعی را در ارتباط با هفت خط جام نمی بینممانا بوید
user_image
سید حسین محمدی روشن
۱۳۹۷/۰۷/۰۴ - ۱۸:۳۲:۱۱
هفت خط داشت جام جمشیدیهر یکی در صفا چو آیینهجور و بغداد و بصره و ازرقاشک و کاسه سر و فرودینه
user_image
محسن.۲
۱۳۹۷/۰۷/۰۵ - ۱۲:۲۳:۳۲
سیدالمشرقاشتباه نوشتی ، همان که مهناز خانم نوشت صحیح استهفت خط داشت جام جمشیدیهر یکی در صفا چو آیینهجور و بغداد و بصره و ازرقاشک و کاسه گر و فرودینه
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۳۹۹/۱۰/۳۰ - ۰۲:۵۴:۴۲
  " پیمانه " چون عُمر بسر رسد چه شیرین و چه تلخپیمانه که پُر شود چه بغداد و چه بلخ مِی نوش که بعد از من و تو ماه بسیاز سَلخ به غُرَّه آید از غُرَّه به سَلخ - چون: زمانیکه- عُمر به سر رسد / پیمانه که پُر شود: زندگی پایان یابد- بغداد: پایتخت عباسیان که در آن زمان دارای رونق و شکوه زیادی بوده است. عباسیان 518 سال و اعراب با در نظر گرفتن حکومت امویان و خلفای راشدین( ابوبکر, عمر, عثمان و علی(ع) ) بیش از 7 قرن بر جهان حکومت کردند. - بَلخ: شهرمزارشریف افغانستان که آن زمان مورد تاخت و تاز وغارت بوده است،- مِی نوش: سرخوش باش و غم به دل راه مَده- ماه: ماه قمری، مدت زمانیکه کره ی ماه یک دور کامل به دور زمین بچرخد که تقریبا 29/53 روز طول می کشد - سَلخ: روز آخر ماه قمری که هلالِ نازک ماه در آسمان دیده می شود- غُرَّه: روز اوّل ماه قمری که هلال ماه باریکترین شکل خود را داشته که در برخی مواقع قابل دیدن نیست مثل هلال ماه شوال که برای اعلام عید فطر نیاز به رویت هست برداشت آزاد: چه شاد و کامروا باشی و چه اندوهگین و ناکام، قطعاً فرصت زندگیی که به تو داده شده پایان خواهد یافت. پس تمام تلاش خود را بکار گیر تا شادمان زندگی کنی و اندوه و افسوس بیهوده نخوری؛ چرا که روزگار بدون من و تو هم سالیان سال ادامه خواهد یافت. چنگِ خمیده قامت  می خواندت به عشرتبشنو  که پندِ پیران  هیچت زیان ندارد احوالِ گنجِ قارون  کایّام داد بر باددر گوشِ دل فروخوان  تا زَر نهان ندارد دیوان حافظ » غزل 126 - چنگِ خمیده قامت : انحنایِ سازِ چنگ به قامتِ پیرِ سالخورده ای تشبیه شده که با صدای دلنشینِ خود به ما پند و اندرز می دهد- می خواندت به عشرت: تو را به شادمانی و دوری از اندوه فرا می خواند- احوال: شرحِ حال، داستان - قارون: پسرعمویِ حضرت موسی که سیمایی بسیار زیبا داشت و در حفظ تورات از بیشتر بنی اسرائیل پیشرو بود. ولی در جاه طلبی افراط میکرد و از بخل و حسد سهمی سرشار داشت و همواره کار بنی اسرائیل را آشفته و بی سامان میخواست. خدا ثروتی عظیم به قارون ارزانی داشته بود چندان که چندین نفر زورمند زیر بار کلیدهای گنجینه ها و دفترهای حساب ثروتش زانو میزدند. او پیوسته ثروت خود را به رخ بنی اسرائیل میکشید. یک روز حضرت موسی زکات مالِ قارون را مطالبه کرد که قارون در پرداخت زکات بخل ورزید و حیله ای اندیشید تا موسی را با سلاح تهمت مورد هجوم قرار دهد و آبرویش را بریزد. پس شبانه با زنی تبهکار تبانی کرد تا روز فرارسد و زن در حضور مردم از موسی دادخواهی کند و او را به زنا متهم سازد. چون صبح فرارسید قارون در حضور مردم نزد موسی رفت و گفت آیا در تورات وارد نشده که زناکار را باید سنگسار کرد؟ موسی گفت چرا! قارون گفت پس تو به حکم تورات و حکم خودت باید سنگسار شوی زیرا با فلان زن زنا کرده ای . موسی زن را احضار کرد و او را قسم داد که حقیقت امر را در حضور قوم بیان کند زن گفت آنچه قارون میگوید تهمت است و من گواهی میدهم که قارون دروغگو و موسی بی گناه است . چون کار فساد و ظلم قارون به اینجا کشید موسی درباره ٔ او نفرین کرد و خدا زلزله ای سخت پدید آورد و زمین ، قارون و خانه و گنجش را درکام کشید. - کایّام: که ایام، که روزگار- داد بر باد: نیست و نابود کرد- در گوشِ دل فروخوان: عمیقا به خودت گوشزد کن- زَر نهان ندارد: ثروت اندوزی نکند