خیام

خیام

رباعی ۷۶

۱

من بی می ناب زیستن نتوانم،

بی باده، کشیدِ بارِ تن نتوانم،

۲

من بندهٔ آن دَمَم که ساقی گوید:

«یک جام دگر بگیر» و من نتوانم.

تصاویر و صوت

سهیل قاسمی :

نظرات

user_image
سجادبیگی هرچگانی
۱۳۹۴/۰۹/۲۹ - ۱۴:۱۶:۰۰
این شعر خیام فوق العاده است تحسین برانگیز خیام روحی بسیار ازاد داشته
user_image
سهیل قاسمی
۱۳۹۵/۰۶/۲۸ - ۰۶:۰۷:۴۶
بی باده نمی توانم بار ِ تن را بکشم.بیت دوم: عموماً ساقی با توجه به وضعیت شخصی که دم به دم تقاضا می کند جواب ِ رد می دهد و بعبارتی می گوید زیاد خورده ای و بس ات است! شاعر می گوید که من عاشق ِ آن لحظه ای هستم که ساقی به من بگوید یک جام دگر بگیر اما من به قدری حالم خوش (خراب) باشد که دیگر نتوانم جام دیگر بستانم!
user_image
شهرام
۱۳۹۹/۰۷/۱۷ - ۱۲:۳۰:۰۸
اشاره به لحظات ملکوتی عارف است لحظه ای که حجاب ها یکی بعد از دیگری کنار میرود وعارف سرمست دیدار جلوهایی از جانان است.و به مرحله‌ای میرسد که پروردگار اراده نموده که جلوه‌ای دیگر و پرنورتر را بر بنده اش بنمایاند گویا تاب عارف بی تاب می شود و فقط میخواهد بندگی کند.
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۰/۰۱/۰۸ - ۰۶:۲۲:۱۰
  " میِ ناب " من بی مِیِ ناب زیستن نتوانمبی باده کشیدِ بارِتن نتوانم من بنده ی آن دَمَم که ساقی گویدیک جامِ دگر بگیر و من نتوانم - بی: بدونِ- مِیِ/ باده یِ ناب: شادی راستین و حقیقی، حالتی عرفانی همراه با سبکی روح و رهایی از جسم - زیستن نتوانم: نمی توانم زندگی کنم- بارِتن: سنگینیِ بدن- کشیدِ بارِتن: زنده بودن- بنده: شیفته، مشتاق- دَم: لحظه- ساقی: میگسار، کسی که راهِ شادی و خوشبختی را نشان می دهد- یک جامِ دگر بگیر: بیشتر از این شادی کن، سرمست تر شو! برداشت آزاد:بدون شادیِ حقیقی نمی توان زندگی شیرین داشت و یا زنده بود! هدف زندگی باید رسیدن به سطحی از شادی و سرخوشیی باشد که بیشتر از آن دست نیافتنی بوده و آن هم ممکن نیست جز اینکه بدانی که کیستی و چرا به این دنیا آمده ای که اگر دانستی, قطعا به شادی حقیقی رسیده ای. وقتی این هدف ما شد، آنگاه تک تکِ لحظاتِ زندگی ما شیرین و گوارا خواهد بود. مِی خور که هرکه آخرِ کارِ جهان بدیداز غم سبک برآمد و رَطلِ گران گرفت بر برگِ گُل به خونِ شقایق نوشته اندکآن کس که پخته شد میِ چون ارغوان گرفت دیوان حافظ » غزل 87 - مِی خور: شاد باش و اندوهگین نباش- آخرِ کارِ جهان: ناپایداری و بی وفایی دنیا که همان مرگ و نیستی برای ماست- از غم سبک برآمد: رنج و اندوهِ دنیا را آسان و بی ارزش گرفت - رَطل: پیاله ی بزرگِ شراب- گران: فراوان، انبوه- رطلِ گران گرفت : به شادمانی و دوری از رنج و درد پرداخت- بر برگِ گل به خونِ شقایق نوشته اند: چون نیک به طبیعت نگاه کنی می بینی همه موجودات در حال نشان دادنِ این نکته هستند- کآن کس که پخته شد: که آن کسی که سرد و گرم زندگی را چشید و به سطحی از دانایی و آگاهی رسید- میِ چون ارغوان گرفت: غم و اندوهِ دنیا را هیچ انگاشته و به شادمانی می پردازد
user_image
حسین یوسف زاده
۱۴۰۱/۰۴/۱۸ - ۰۴:۲۰:۴۲
شاعران بزرگ با قدرت خیال و اندیشه شعر ی بسان منشور می آفرینند که هر کس از زاویه ای به آن می نگرد و زیبایی هایی مشاهده می کند ...