خیام

خیام

رباعی ۸۰

۱

* چندان بخورم شراب، کاین بوی شراب

آید ز تُراب، چون روم زیرِ تُراب،

۲

گر بر سر خاک من رسد مَخموری،

از بوی شراب من شود مست و خراب.

تصاویر و صوت

سهیل قاسمی :

نظرات

user_image
سهیل قاسمی
۱۳۹۵/۰۶/۲۸ - ۰۶:۴۶:۳۶
مخمور بر خلاف ِ آن چه معروف است به نظرم آدم ِ «الکلی» یِ فعلی را معنی می دهد. یعنی کسی که به خَمر عادت کرده است. کسی که همیشه باید شُرب ِ خَمر کند. که این آدم ها معمولن «خُمار» هستند (یعنی الکل بهشان نرسیده است یا منتظر نوشیدن هستند) تا سرخوش!می گوید بقدری شراب خواهم خورد که بوی شراب از سر قبر من هم بیاید! و اگر یک آدم ِ مخمور از سر ِ خاک ِ من بگذرد، از بوی شراب من مست و خراب خواهد شد!
user_image
مریم
۱۳۹۵/۱۰/۲۷ - ۰۵:۳۹:۴۷
علیرضا قربانی این شعر رو خوندن،آهنگ مست و خراب از آلبوم سر مستی
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۹/۰۴/۲۳ - ۱۲:۱۳:۳۱
در سروده های استاد محمود سراجی متولد خطه ی سرسبز گیلان شهرستان زیبای آستارا این رباعی آمده است
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۹/۱۰/۲۲ - ۱۲:۲۳:۴۵
خواهم که مرا مدام آماده بودجام و می و شاهدی که آزاده بودچندان بخورم باده که چون خاک شوماین کاسه سر هنوز پر باده بودرباعی شماره 78 از سلمان ساوجی
user_image
مهدی
۱۳۹۹/۱۲/۲۵ - ۱۸:۵۸:۵۳
اجرای عالی اولحسن اقبال‌آذر در دستگاه ابو عطا:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۰/۰۱/۰۸ - ۰۶:۵۳:۳۲
  " شراب " چندان بخورم شراب کاین بویِ شرابآید زِ تُراب چون شوم زیرِ تُراب تا بر سرِ خاکِ من رسد مَخموریاز بویِ شرابِ من شود مست و خراب - چندان: به حدی، آنچنان- شراب: شرابِ معرفت، حکمت، عشق- بخورم شراب: درونم را لبریز از عشق و معرفت کنم- بوی: آثار، نشانه ها- تُراب: خاک، گور- چون شوم زیرِ تُراب : بعد از اینکه از دنیا رفتم- تا : وقتی که- مَخموری: معتاد به شراب، تشنگانِ حقیقت و معرفت- شود مست و خراب: بدمست شود، لبریز از معرفت و حکمت شود برداشت آزاد:آنچنان جامِ دل و وجودِ خود را از شرابِ دانش و معرفت لبریز کنید که آثارِ آن، حتی پس از مرگ نیز سالیانِ سال نمایان باشد. تا روزی اگر کسی شیفته یِ یادگیری و رشد بود، با مراجعه به آثار و فعالیت هایِ شما ، بتواند خود را سرمست از معرفت و حکمت کند. جالب این است که دقیقا همین پیش بینی برای خود خیام در حال رخ دادن است. همه کسانی که رباعیاتِ خیام یا دیوانِ حافظ و آثارِ دیگر بزرگان را عمیقا می خوانند و عمق مفاهیم اشعار را با تمامِ وجود متوجه میشوند, می توانند جوششِ این شور و مستی را در درونِ خود به خوبی احساس کنند. بیا و کَشتیِ ما در شطِ شراب اندازخروش و وِلوِلِه در جانِ شیخ و شاب انداز مرا به کَشتیِ باده دَراَفکن ای ساقیکه گفته اند نکویی کن و در آب اَنداز مَهِل که روزِ وفاتم به خاک بسپارندمرا به میکده بَر در خُمِ شراب انداز زِ جورِ چرخ چو حافظ به جان رسید دلتبه سویِ دیوِ مِحَن ناوَکِ شهاب انداز دیوان حافظ » غزل 263 - بیا و کَشتیِ ما در شطِ شراب انداز: ای ساقی! بیا و لطفی کن! وجودِ تشنه یِ ما را به درونِ رودخانه یِ خروشانِ عشق انداز! چرا که نوشیدنِ اندک اندک شرابِ عشق و معرفت دیگر عطشِ ما را فرو نمی نشاند!- خروش و وِلوِلِه در جانِ شیخ و شاب انداز: شورِ عشق و هیاهو و شادی بی سبب در دلِ هر پیر و جوانی بیانداز- مرا به کَشتیِ باده دَراَفکن ای ساقی: ای ساقی! مرا به درونِ کَشتیِ شراب بیانداز و مرا غرقِ شور و شادی کن- که گفته اند نکویی کن و در آب اَنداز: بدان مَثَلی که سعدی گفته است که " تو نیکویی کن و در دِجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز "- مَهِل که روزِ وفاتم به خاک بسپارند: مگذار مرا پس از مرگ زیرِ خاک دفن کنند- مرا به میکده بَر در خُمِ شراب انداز: وصیّت می کنم که مرا به میخانه برده و داخلِ یکی از خُمره هایِ شراب بیاندازید- زِ جورِ چرخ چو حافظ به جان رسید دلت: اگر زمانی همچون حافظ، از نامهربانی و ستمِ روزگار، جان به لب شدی- به سویِ دیوِ مِحَن ناوَکِ شهاب انداز: با پیاله هایِ شراب (با شادی و شور) که همچون تیرهایِ آتشین است به سوی همه یِ اندوه و ناراحتی ها که همچون دیوی است، مبارزه کن