خیام

خیام

رباعی ۱۳۹

۱

لب بر لب کوزه بردم از غایت آز،

تا زو طلبم واسطهٔ عمرِ دراز،

۲

لب بر لب من نهاد و می‌گفت به راز:

می خور، که بدین جهان نمی‌آیی باز!

تصاویر و صوت

سهیل قاسمی :

نظرات

user_image
حسین،۱
۱۳۹۷/۰۳/۰۸ - ۱۰:۵۰:۲۳
تمام حقایق بزرگ در ابتدا کفر محسوب می‌شوند، سپس به سخره گرفته شده و در نهایت، به‌عنوان امری بدیهی پذیرفته می‌شوند جرج برنارد شاو (نویسندۀ نامدارِ ایرلندی)
user_image
احمد نیکو
۱۳۹۹/۰۶/۳۰ - ۱۴:۱۱:۴۶
این چرخ که با کسی نمی گوید رازکُشته بِسَتم هزار محمود و ایازمی خور که بکس عمردوباره ندهندهرکس که شد از جهان نمی آید باز
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۴۰۰/۰۵/۲۲ - ۰۵:۲۶:۴۶
  " کوزه "   لب برلبِ کوزَه بُردم ازغایتِ آز تا زو طلبم  واسطه­یِ عمرِ دراز   لب برلبِ من نهاد و میگفت به راز مِی خور، که بدین جهان  نمی‌آیی باز!   - کوزه : نمادِ کسی است که سالها پیش زندگی می کرده و اکنون جز مشتی خاک  که آن­هم  کوزه ای با آن ساخته شده چیزِ دیگری باقی نمانده است، حال این کوزه! نظاره­گر شادیِ مردمان در مجالسِ عیش و نوش هست! - غایت : آخرین حدّ ممکن - آز : زیاده­خواهی (حرص) - تا زو طلبم : از او خواهش کنم - واسطه­ یِ عمرِ دراز : میانجیگری برای گرفتنِ فرصتِ زندگی طولانی تر - میگفت به راز : نجوا می کرد - مِی خور:  تا می توانی شادمانی کن و اندوهگین نباش   برداشتِ آزاد: در حال شور و مستی که از خود بیخود شده بودم،   با تمام وجودم از کوزه! خواستم که   برایِ من میانجیگری کرده و از روزگارعمرِ طولانی طلب کند.  ولی کوزه با نجوا چنین
پاسخ داد:  تا می توانی شاد باش و اندوهِ بیخود به دل راه مده، در لحظه زندگی کن که بختِ زندگی کردن تنها یکبار به هرکسی داده می شود و بس! در واقع، کوزه  که نمادی است از مردگان، با زبانِ بی زبانی به ما می گوید، به هوش باش! تو تافته­ی جدا بافته نیستی، این آرزویِ تک تکِ کسانی بوده که اکنون اسیرِ خاک شده اند.   لبش می بوسم و  دَرمی کشم مِی به  آبِ زندگانی  بُرده­ ام  پِی   بده جامِ مِی و از جم مکن یاد که می داند که جم کی بود کِی کِی   نجوید جان از آن قالب  جدایی که باشد خونِ جامش در رگ و پی دیوان حافظ » غزل 431 - دَرمی کشم: می نوشم - جم: جمشید از پادشاهان پیشدادی - از جَم مکن یاد: گذشته را با همه خوبی­ها و بدی­هایش را فراموش کن - کی: چه کسی - کِی: چه زمانی - کِی: لقب پادشاهان کیانی مانند کیقباد، کیکاووس، کیخسرو،... - نجوید جان از آن قالب جدایی: هیچگاه روح و روان نمی خواهد از آن بدنِ کسی جدا شود که... - خونِ جام: شراب، شادی و سرخوشی، عشق - رگ و پی: سرشت، اصالت، وجود - که باشد خونِ جامش در رگ و پی: که سرشتِ وجودیش از جنس شادی و سرمستی باشد، در واقع کسی که روح ودلش سرشار از عشق باشد، همیشه زنده خواهد ماند
user_image
صبا ا ایرانی
۱۴۰۰/۰۷/۰۲ - ۰۵:۰۰:۲۷
در کوزه ای که در انبان چیزی جز شراب حقیقت ندارد . مفهوم کوزه خود ما هستیم که با نوشیدن شراب با حقایق اشنا میشویم و هر چه تشنه تر باشیم اگاه تریم .