خیام

خیام

رباعی ۱۱۴

۱

هنگام سپیده‌دم خروس سحری،

دانی که چرا همی‌کند نوحه‌گری؟

۲

یعنی که: نمودند در آیینهٔ صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری!

تصاویر و صوت

سهیل قاسمی :

نظرات

user_image
سیاووش
۱۳۹۶/۰۴/۰۶ - ۰۳:۵۹:۴۰
این شعر در مجموعه ی رباعیات خیام توسط آقای محمدرضا شجریان خوانده شده است.
user_image
پوریا۱۳
۱۳۹۶/۰۶/۲۲ - ۱۶:۱۳:۲۹
این رباعی به ابوالسعید ابوالخیر هم منسوب استدر رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 650متاسفانه ما هرگز مطمئن شویم که این رباعی از کدام یکا از این بزرگان است
user_image
پوریا۱۳
۱۳۹۶/۰۶/۲۲ - ۱۶:۱۴:۱۷
این رباعی به ابوسعید ابوالخیر هم منسوب استدر رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعی 650متاسفانه ما هرگز نمیتوانیم مطمئن شویم که این رباعی از کدام یک از این بزرگان است
user_image
محمدرضا بهزادی
۱۳۹۷/۰۱/۲۳ - ۰۱:۵۰:۱۱
با سلام این رباعی رو شجریان در البوم “رباعیات خیام” خونده ولی نمیشه این رو به قسمت {{این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟}}اضافه کرد چون آلبوم رباعیات خیام توی پیش فرض البوم های شجریان نیست. لطفا اصلاح کنید.با تشکر
user_image
Dr.Mazluminejad
۱۳۹۹/۰۲/۲۰ - ۰۵:۵۶:۳۸
درود بر یاران و زحمتکشان گنجور با وجود اینکه این رباعی زیبا ، نغز و پر مغز به ابوسعید ابوالخیر هم نسبت داده شده ، اما مبحث کوتاهی عمر و حسرت از دست دادن ایام در رباعیات خیام بیشتر ظاهر شده است. علاوه بر این تفکر حکیمانه رباعی بر اندیشه عارفانه می چربد لذا به نظر می رسد کفّه‌ی خیامی بو ن رباعی سنگین تر است.یا حق
user_image
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)
۱۳۹۹/۰۶/۱۶ - ۰۹:۰۰:۵۴
  " آیینه یِ صبح " هنگامِ سپیده دَم  خروسِ سحری دانی که چرا  همی کند  نوحه گری   یعنی که  نِمودند  در آیینه یِ صبح کَز عمر  شبی گذشت و  تو  بیخبری   - خروسِ سحری: خروسی است که فقط هنگامِ سحر آواز سر می دهد و مانندِ خروسِ بی محل! که گاه و بیگاه می خواند، نیست - سپیده دَم: بامداد، سحر، زمانِ گرگ و میش قبل از صبح - نوحه گری: گریه و زاری با صدایِ بلند - نِمودند: نشان دادند  - آیینه یِ صبح: صبح به آیینه ای تشبیه شده که گذرِ عُمر را به وضوح نشان می دهد   برداشت آزاد: آیا می دانی  چرا خروس هنگامِ سحر شروع به آواز خوانی می کند؟  در واقع این آواز،  آه و ناله ای است سوزناک از بی خبری و نا آگاهی ما از آنچه که هر روز در حال از دست دادن آن هستیم. صبح همچون آیینه ای است که به وضوح  گذرِ شبی از عُمرمان را نشان می دهد  و  این در حالیست که ما اصلا متوجه نیستیم که این شبی که گذشت بخشی از عمر کوتاه ما بود که دیگر بر نخواهد گشت!   سرودِ مجلسِ جمشید  گفته اند  این بود که  جامِ باده بیاور  که جَم نخواهد ماند   غنیمتی شُمَر ای شمع! وصلِ پروانه که این معامله تا صبح‌دم  نخواهد ماند   بدین رواقِ زِبَرجَد  نوشته اند به زَر که جز نکوییِ اهلِ کرم  نخواهد ماند   دیوان حافظ » غزل ۱۷۹   - جمشید: جمِّ درخشان ، از پادشاهان ایرانِ باستان که ۷۰۰ سال بر جهان پادشاهی کرد. در شاهنامه، تمدن بشری به دورانِ  پادشاهیِ وی نسبت داده شده است. سرانجام بخاطر خودپسندی و ناسپاسی پادشاهی را  از دست داد و گرفتار ضَحّاک شد و با اره به دو نیم شد! - جامِ باده بیاور: بیا شادمانی کنیم و از تاریکی و پلیدی دوری کنیم، بیا خوب باشیم و خوبی کنیم تا شادی واقعی و پایدار را در اعماقِ وجودمان حس کنیم - غنیمتی شُمَر: قدردانِ تک تکِ لحظه هایِ زندگی باش - شمع: مردم،  که عاشق را نیز شامل می شود - وصلِ پروانه: داشته ها و یافته ها، حال خوش و احساس شادی، یکی از این نعمتها می تواند رسیدنِ به معشوق باشد - معامله: زندگی، حالِ خوش - تا صبح دَم:  اشاره به زندگی کوتاهِ ما و خوشیهایِ زودگذر و ناپایدارِ دنیا دارد - زِبرجد: سنگِ قیمتی است که در صنعت جواهرسازی استفاده می شود - رواقِ زِبَرجَد: گنبدِ ساخته شده از سنگ قیمتی آبی رنگ، آسمانِ  نیلگون - به زَر: با آبِ طلا - که جز: تنها, فقط - نکوییِ اهلِ کرم:  بخشش و خوبیِ خوبان و سخاوتمندان