
خیالی بخارایی
شمارهٔ ۱۰۵
۱
اگر چه صاحب معنی همه هنر باشد
چو بی خبر بود از عشق، بی خبر باشد
۲
دلا چو طالب غیری ز عشق لاف مزن
تو عاشق دگری عاشقی دگر باشد
۳
اگرچه از پس هر تیرگی ست روشنی یی
ولی عجب که شب هجر را سحر باشد
۴
چو گفتمش گذر از راه لطف جانب من
به خنده گفت تو را خود از این گذر باشد
۵
خوش است درّ خوشابِ سرشک بر وجهی
که پیش رویِ تو آن نیز در نظر باشد
۶
نظام کار خیالی ز چهرهٔ زرد است
بلی به دولت زر کارها چو زر باشد
نظرات